۲۷ اسفند ۱۳۸۹

و خدایی که در این نزدیکی است

اگر خواستید پروردگارتان را بشناسید

پس به حل معماها روی نیاوردید

بلکه به پیرامون خود بنگرید

خواهید دید که او با کودکان شما در حال بازی است

و به آسمان گسترده نظر فرا دارید

می بینید که او در میان ابرها راه می رود و دستانش را در آذرخش دراز می کند و با

باران به زمین فرود می آید

نیک اندیشه کنید آنگاه پروردگارتان را خواهید دید که در گلها لبخند می زند

سپس بر می خیزد و دستهایش را در درختان تکان می دهد

جبران خلیل جبران
کتاب پیامبر


من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ.........چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است

او خدایست که همواره مرا می خواهد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد

او همه درد مرا می داند

خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد
به عشق ایمان دارم حتی اگر آنرا حس نکنم
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد.....
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست