۲۰ مهر ۱۳۹۰

در بهشت هم فوتبال میزنیم



دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند.

هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.


يک روز خسرو گفت:

«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم 415و سالهاى سال با هم فوتبال415 بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال 415بازى کرد يا نه.»

بهمن گفت:

«خسروجان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»

چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.

يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمکزن را ديد که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ....

خسرو گفت: کيه؟

منم، بهمن.

تو بهمن نيستى، بهمن مرده!

باور کن من خود بهمنم..

تو الان کجايی؟

بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.

خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.

بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمیهايمان که مردهاند نيز اينجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست. و از همه بهتر اين که میتوانيم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنيم و هرگز خسته نمیشويم. در حين بازى هم هيچکس آسيب نمیبيند.

خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمیديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟

بهمن گفت:

مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته :4: ه

۱۸ مهر ۱۳۹۰

سه سیب


۳ سیبی که جهان را تغییر دادند :
۱ – سیبی که حوا خورد.
۲ – سیبی که بر سر نیوتن اصابت کرد.
۳ – سیبی که استیو جابز ساخت

مریخ‌پیما


اگه قبلآ با سرویس Google Earth برخورد کرده‌ باشید بد نیست از همین کره زمین و از پشت میز خودتون چند سال نوری رو طی کنید و سری به سیاره محبوب انسان‌ها یعنی کره مریخ بزنید و با مدل سازی زیبایی که شرکت گوگل انجام داده گشت گذاری بر روی سطح این سیاره راز آلود بیاندازید.کافیست به این صفحه مراجعه کنید.
البته این سرویس جدید ارائه نشده ولی محض اینکه از قلم گوگل دوستان و مریخ دوستان جا نیافتد ذکر شد

فرش قرمز گوگل برای یک دختر نابغه و ایرانی..!

فرش قرمز گوگل برای یک دختر نابغه و ایرانی..!
 
فرش قرمز گوگل|www.parsnaz.ir برای یک دختر نابغه و ایرانی +عکس
 
مدیر ارشد ایرانی شرکت مایکروسافت در بخش تولیدات و تیم توسعه موتور جستجوی بینگ پس از هفت و نیم سال فعالیت این شرکت را ترک کرده و به گوگل پیوست.

به گزارش
ایران ناز، ساناز اهری جوانترین مدیر تولید شرکت مایکروسافت پس از هفت سال و نیم فعالیت در این شرکت، مایکروسافت را رها کرده و به شرکت رقیب یعنی گوگل ملحق شد.
 
www.parsnaz.com|فرش قرمز گوگل برای دختری ایرانی +عکس

آخرین مسئولیت او در مایکروسافت مدیریت برنامه های موتور جستجوی بینگ بوده و زیر نظر "برایان مک دنالد" معاون مدیریت موتور جستجوی بینگ فعالیت می کرده است.

وی پس از ترک مایکروسافت و پیوستن به گوگل وظیفه مدیریت تبلیغات محصولات گوگل را در سیاتل و شمال غرب اقیانوس آرام را به عهده گرفته است.

بر اساس گزارش تک کرانچ، اهری در زمان مسئولیت خود در مایکروسافت، یکی از تاثیرگذارترین افراد در بالا بردن کیفیت و پیشرفت جستجو در این شرکت به شمار می رفت. وی همچنین یکی از ارشد ترین اعضای تیم تولید در دوره توسعه و راه اندازی موتور جستجوی بینگ بوده است.
 

پـَـَـ نــه پـَـَــ (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)
 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 پـَـَـ نــه پـَـَــ  (تصویری)

 

حکایاتی برای تمدد اعصاب

@زنگ تفریح 2- حکایاتی برای تمدد اعصاب@

روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری ، مشغول نوشیدن قهوه بودند.
یکی از مردها گفت : من پسری دارم که کشیش است. هرجا که میرود مردم او را "پدر" خطاب میکنند.
مرد دوم گفت : من هم پسری دارم که اسقف است و وقتی جایی میرود مردم به او میگویند " سرورم"!
مرد سوم گفت " پسر من کاردینال است و وقتی وارد جایی میشود مردم او را "عالیجناب" صدا میکنند.
مرد چهارم گفت : پسر من پاپ است و وقتی جایی میرود او را "قدیس بزرگ" خطاب میکنند!
زن حاضر در جمع نگاهی به مردان کرد و گفت : من یک دختر دارم. 178 سانت قدش است ، بسیار خوش هیکل ، دور کمرش 61، دور باسنش 92 سانت ، با موهای بلوند و چشمهای روشن .
وقتی وارد جایی میشود همه میگویند : " خدای من ! "

:4:


مردها وقتی‌ یه زن بهشون میگه سردمه به سه دسته تقسیم میشن:
۱-اونایی که بغلشون می‌کنن؛
۲-اونایی که ژاکتشونوبهشون میدن؛
۳-احمق‌هایی‌ که میگن: منم همینطور!!



:4:


یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی 1 میلیون دلار افتتاح کرد. سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند. و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت. قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد.
پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد. مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند. تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی داستان این پول زیاد چیست؟ آیا به تازگی به شما ارث رسیده است. زن در پاسخ گفت خیر، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که شرط بندی است، پس انداز کرده ام. پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که فردا شما شرت قرمز مي پوشيد!
مدیر عامل با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول.. زن پاسخ داد 20 هزار دلار و اگر موافق هستید، من فردا ساعت 10 صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است. مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت 10 صبح برنامه ای برایش نگذارد.
روز بعد درست سر ساعت 10 صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت.
پیرزن بسیار محترمانه از مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان شلوار خود را پايين بكشد.
مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد. بله، شرت مدير عامل سبز راه راه بود..
وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد. مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید، با تعجب از پیرزن علت را جویا شد.
پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر 100 هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما شلوار خود را پايين بكشد.!!!
:4:


به هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسيدم شما چطور مي‌فهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب مي‌کنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار مي‌گذاريم و از او مي‌خواهيم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهميدم. آدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگ‌ تر است.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر مي‌دارد... شما مي‌خواهيد تختتان کنار پنجره باشد؟
1. راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست.
2. در حل مشکل و در هنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود . در حکايت فوق هدف خالي کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي.
3.همه راه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست.

یک واقعه بد

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.
شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را
پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع…
شب اینجا نشستی؟!شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰
سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته؟!زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود،
چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت: آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی
اتاقت غافلگیر کرد؟! زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌
یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!

داستان رهایی از اضطراب!!!

www.roodebor.com
کشیش سوار هواپیما شد. کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او می‎رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ می‎رفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمی‎رسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد…
هواپیما از زمین برخاست. اندکی بعد، مسافران کمربندها را گشودند تا کمی بیاسایند. پاسی گذشت. همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطه‌ور که در جمع بعد چه‎ها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: “کمربندها را ببندید!” همه با اکراه کمربندها را بستند؛ امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند. اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید، “از نوشابه دادن فعلاً معذوریم؛ طوفان در پیش است.”

موجی از نگرانی به دلها راه یافت، اما همانجا جا خوش کرد و در چهره‌ها اثری ظاهر نشد، گویی همه می‌کوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگربار بلند شد، “با پوزش فعلاً غذا داده نمی‌شود؛ طوفان در راه است و شدت دارد.”
نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهره‌ها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد…
طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید، نعره رعد برخاست و صدای موتورهای هواپیما را در غرش خود محو و نابود ساخت؛ کشیش نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ اما سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود؛ طولی نکشید که هواپیما همانند چوب‎پنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد، گویی هم‌اکنون به زمین برخورد می‎کند و از هم متلاشی می‎گردد. کشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند؛ گویی حبابی بود که به نوک خاری ترکیده بود؛ پنداری خود کشیش هم به آنچه که می‌خواست بگوید ایمانی نداشت…
سعی کرد اضطراب را از خود برهاند؛ اما سودی نداشت. همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد…؟!
نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونه‎ای دست به دامن خدا نشده باشد.
ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بی‎صدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسوده‌خاطر نشسته بود…
گاهی چشمانش را می‎بست، و سپس می‎گشود و دیگربار به خواندن ادامه می‎داد. پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی می‎خواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود…
هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می‎کرد، گویی طوفان مشت‎های گره کردهء خود را به بدنه هواپیما می‎کوفت، یا می‎خواست مسافران را که مشتاق زمین سفت و محکمی در زیر پای بودند، بترساند. هواپیما را چون توپی به بالا پرتاب می‎کرد و دیگربار فرود می‎آورد. اما این همه در آن دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت، گویی در گهواره نشسته و آرام تکان می‎خورد و در آن آرامش بی‎مانند به خواندن کتابش ادامه می‎داد…
کشیش ابداً نمی‎توانست باور کند؛ در جایی که هیچ یک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبود، او چگونه می‎توانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش را حفظ کند. بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد، به مقصد رسید، فرود آمد.
مسافران، گویی با فرار از هواپیما از طوفان می‎گریزند، شتابان هواپیما را ترک کردند، اما کشیش همچنان بر جای خویش نشست. او می‎خواست راز این آرامش را بداند.
همه رفتند؛ او ماند و دخترک. کشیش به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و هواپیما که چون توپی روی امواج حرکت می‌کرد.
سپس از آرامش او پرسید و سببش؛ سؤال کرد که چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه که همه هراسان بودند…؟!
دخترک به سادگی جواب داد: چون پدرم خلبان بود؛ او داشت مرا به خانه می‎برد؛ اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند؛ ما عازم خانه بودیم؛ پدرم مراقب بود؛ او خلبان ماهری است…
گویی آب سردی بود بر بدن کشیش؛ سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب!
بسا از اوقات انواع طوفانها ما را احاطه می‎کند و به مبارزه می‎طلبد. طوفانهای ذهنی، مالی، خانگی، و بسیاری انواع دیگر که آسمان زندگی ما را تیره و تار می‎سازد و هواپیمای حیات ما را دستخوش حرکات غیر ارادی می‎سازد، آنچنان که هیچ اراده‎ای از خود نداریم و نمی‎توانیم کوچکترین تغییری در جهت حرکت طوفانها بدهیم.
همه اینگونه اوقات را تجربه کرده‎ایم؛ اما، به خاطر داشته باشیم، که خالق هستی با دست‌های آزموده و ماهر خویش مسیر زندگی را در پهنه بی‎کران هستی هدایت می‎کند.

دقت و رقت عمل (داستان طنز)


در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی‌ دانشکده پزشکی‌ یزد استاد به دانشجویان سال اول میگوید: به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی‌ هستید. ولی‌ برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید “دقت عمل” داشته باشید و هم “رقت عمل”. همه شما باید این کار که من الان می‌کنم را انجام بدهید اگر نه به درد این رشته نمی خورید و اخراج هسید!! سپس یک جسد وارد کلاس می‌کند و ناگهان انگشتش را تا ته در ماتحت جسد فرو می‌کند می گذارد توی دهانش و می مکد. و می گوید حالا شما هم باید همین کار را بکنید!!

دانشجوها شوکه می شوند و اعتراض می کنند ولی‌ استاد می گوید الا و بلا باید بکنید وگرنه اخراج هستید. چند تا دخترها غش می کنند، پسرها بالا می اورند، ولی‌ با هر بدبختی هست همه دانشجوها آخرش انگشت در ماتحت جسد می کنند و می گذارند در دهنشان و می مکند
استاد میگوید: هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی‌ دقت عمل نداشتید. شما همگی‌ انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی‌ من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم. سعی‌ کنید بیشتر دقت کنید!

دانستنی های جالب با موضوع بدن انسان


آیا میدانید: دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می‌کند ؟
آیا میدانید: عمر پرزهای چشایی انسان از ۷ تا ۱۰ روز است؟
آیا میدانید: بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟
آیا میدانید: تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیه چشم است ؟
آیا میدانید: ورزش کردن در گرما به کاهش اشتها کمک می‌کند ؟
آیا میدانید: هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند ؟
آیا میدانید: هر چروک ایجاد شده در ابرو نتیجه ۲۰۰۰۰۰ اخم است ؟
آیا میدانید: استرس تا ۵ برابر سیستم ایمینی بدن را پایین می آورد ؟
آیا میدانید: دندان تنها بخش از بدن انسان است که ترمیم نمی شود ؟
آیا میدانید: طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است ؟
آیا میدانید: ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است ؟

آیا میدانید: در طول یک سال، قلب یک انسان عادی ۴۰ میلیون بار می تپد؟
آیا میدانید: در تمام انسانهای کره زمین ۹۹۹ % شباهت ژنتیکی وجود دارد ؟
آیا میدانید: اولین دوقلوهای آزمایشگاهی اولین بار در سال ۱۹۸۱ به دنیا آمدند ؟
آیا میدانید: در یک سانتی متر پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است؟
آیا میدانید: اگر تمام رگهای خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا ۹۷۰۰۰ کیلومتر میشود ؟
آیا میدانید: بدن یک انسان در طول عمرش به طور متوسط ۱۳۰۰ لیتر عرق تولید میکند ؟
آیا میدانید: کره زمین از ۱۰۲ عنصر بوجود آمده و این ۱۰۲ عنصر در بدن انسان وجود دارد ؟
آیا میدانید: لایه بیرونی پوست انسان هر ۲ هفته یکبار با سلولهای جدید تعویض میشود ؟
آیا میدانید: محققان اخیراً به این نتیجه رسیده اند که کلیه انسان ۵۰۰ عملکرد متفاوت دارد ؟
آیا میدانید: ساختمان عملکرد دست وال، سگ، پرندگان (بال ها) و انسان دقیقاً مشابه است ؟
آیا میدانید: معده شما هر دو هفته ۱بار ماده مخاطی جدید ترشح میکند در غیر اینصورت خودش را هضم خواهد کرد ؟
آیا میدانید: در طول زمانی که این جمله را می خوانید حدود ۵۰ هزار سلول بدنتان میمیرد و سلول های جدید جایگزین آن می شود ؟
آیا میدانید: در طـول یـک ساعت قلب شما آنقدر سخت کار می کند کـه مــی تـــوانــد انرژی حمل یک جسم یک تنی به اندازه یک کیلومتر از سطح زمین را تامین کند ؟
آیا میدانید: اگر بدن شما خشک و یخ زده شود ۱۰% به وزن آن اضافه خواهد شد که این مقدار وزن اضافی را مایکرو ارگانیسم هایی که بر روی بدن قرار دارند، تشکیل می دهند ؟
آیا میدانید: زمانیکه گوشت و شیر را با هم می خورید، بدن به هیچ وجه کلسیم شیر را جذب نمی کند و بهتر است میان مصرف گوشت و شیر حداقل ۲ ساعت فاصله باشد ؟
آیا میدانید: ما یک داروخانه کامل در بدن خود داریم و می توانیم هر دارویی را در بدن خود تولید کنیم ؟
آیا میدانید: شبکه چشم ۱۳۵ میلیون سلول احساس دارد که مسئولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد ؟
آیا میدانید: چشم انسان حدود ۱۳۵ میلیون سلول بینایی دارد که معادل یک دوربین ۱۳۵ مگاپیکسل عمل می کند ؟
آیا میدانید: چشم سالم انسان میتواند ده میلیون رنگ را مختلف را ببیند و آنها را از یکدیگر تمیز دهد ؟
آیا میدانید: کالبد شکافی انسانهای جدید بسیار بیشتر از انسانهای قدیمی طول میکشد ؟
آیا میدانید: قلب انسان هنگام تپیدن میان دو تپش استراحت میکند این یعنی اگر فرد ۷۰ سال عمر کرده باشد قلبش به اندازه ۴۰ سال استراحت کرده است ؟
آیا میدانید: مغز یک انسان در طول یک روز بیشتر از تمام تلفن های جهان به سلول ها پیام عصبی می فرستد ؟
آیا میدانید : پیام های عصبی با سرعتی برابر با ۱۷۰ مایل در ساعت به مغز رسیده و از مغز به سلول های عصبی می رسند ؟
آیا میدانید : خطر بیماری قلبی و سرطان ریه در افراد غیر سیگاری که در خانه در معرض دود سیگار اطرافیانشان هستند، بیست و پنج درصد بیشتر از دیگران است ؟
آیا میدانید : بدن ما به طور مداوم خود را ترمیم می کند هر سه ماه یکبار بافت استخوانی به طور کامل تعویض می شود و هر ماه پوست جدید رشد می کند به راحتی می توانیم فرآیند پیری را به تاخیر بیندازیم ؟
آیا میدانید : بدن یک انسان معمولی به اندازه کافی شامل: سولفور برای کشتن تمام شپش های بدن یک سگ، کربن برای ساخت ۹۰۰ مداد، پتاسیم برای آتش زدن یک توپ فوتبال، چربی برای ساختن ۷ قالب صابون، فسفر برای درست کردن سر ۲۲۰۰ کبریت و آب برای پر کردن ۱۰ تنگ را دارد ؟
آیا میدانید : پیشانی انسان مرکز دمای انسان است یعنی اگر شما دمای پیشانیتان را تغییر دهید دمای بدنتان هم به همان انداره تغییر میکند این یکی از دلایلی است که وقتی ما می خواهیم ببینیم که آیا تب داریم یا نه دستمان را روی پیشانی میگذاریم ؟

۹۰ نکته قابل تامل


۱) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی
۲) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ
۳) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
۴) پرستویی که به فکر مهاجرت هست از ویرانی آشیانه نمی هراسد
۵) کمی سبکسری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید

۶) دوست واقعی کسی است که اگر ساعتها در کنار او ساکت بشینی و صحبتی بین تان ردوبدل
نشه بعد از خداحافظی احساس کنی که ساعتها باهاش درد و دل کردی
۷) چون می گذرد غمی نیست
۸) انسان باید سعی کند در زندگی چیزهایی که دوست دارد را بدست آورد ، و گرنه مجبور میشود چیزهایی را که بدست آورده است دوست بدارد
۹) فرصتها در سختی ها بوجود می آیند بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد
۱۰) کاش میشد سرنوشت را از سرِِ نوشت
۱۱) برای تمام دردها دو علاج وجود دارد گذر زمان وسکوت
۱۲) اگر شیر درنده ای در برابرت باشد بهتر است از اینکه سگ خائنی پشت سرت باشد
۱۳) همیشه از سکوت چگونه فریاد زدن رو بیاموز
۱۴) مورد اعتماد بودن بهتر از دوست داشتنی بودن است
۱۵) با یه چوب کبریت میشه هزاران درخت رو سوزوند و از یه درخت هزاران چوب کبریت به وجود می آید
۱۶) محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد
۱۷) هر چیزی که تو را نکشد مطمئناً قوی ترت میکند
۱۸) این جهان پر از صدای پای مردمی است که همان طور که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند
۱۹) آنکه می گرید یک درد دارد و آنکه می خندد هزار و یک درد
۲۰) گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند و آن این است که گاهی احمق ها درست میگویند
۲۱) هر انسان بیشتر از آنکه از دشمنان خود ضربه ببیند از دوستان نادان خود میبیند
۲۲) چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم چرا گل خار دارد؟ بیایید گاهی بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خار گل دارد؟
۲۳) خدایا! چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت
۲۴) جامعه مثل آب نمک است شنا کردن در آن بد نیست اما بلعش وحشتناک است
۲۵) دو تراژدی دردناک در زندگی وجود دارد : یکی اینکه در عشقت ناکام شوی و دیگر اینکه به وصال عشقت برسی
۲۶) چه فکر کنی می توانی و چه فکر کنی نمی توانی ، درست فکر میکنی
۲۷) اگر مردم را به حال خود گذاشتی تو را به حال خود خواهند گذاشت
۲۸) در نمک باید چیز غیب و مقدسی وجود داشته باشد چیزی که هم در اشک و هم در دریاست
۲۹) من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم
۳۰) بادها می وزند، عده ای در مقابل آن دیوار می سازند و تعدادی آسیاب به پا می کنند
۳۱) پریدن کار دل است و قدم زندن کار عقل، اگر لذت جهان خواهی با دل همسفر شو و اگر مقصد خواهی آهسته رو
۳۲) زندگی همانند هنر نقاشی کردن است با مداد مشکی ولی بدون پاک کن
۳۳) زندگی درس حساب است، خوبیها را جمع، بدیها را کم ، خوشی ها را ضرب و شادیها را تقسیم کنیم
۳۴) زندگی نکن برای مردن، بمیر برای زندگی کردن
۳۵) زندگی تفریح است میان تولد و مرگ
۳۶) خشم با دیوانگی آغاز میشود و با پشیمانی پایان میپذیرد
۳۷) آزادی تنها ارزش جاودانه تاریخ است
۳۸) مسیر را به خاطر بسپار که مقصد همان مسیر است
۳۹) با خودت صادق باش و نگران آنچه دیگران درباره ات فکر می کنند نباش . تعریفی را که آنها از تو دارند نپذیر ، خود ، خودت را تعریف کن
۴۰) دنیا از آن کسی است که برای تصاحب آن با خوش خلقی و ثبات قدم گام برمیدارد
۴۱) زندگی سفر است پس بیایید همسفران خوبی برای دیگران باشیم
۴۲) بزرگترین آزادی بشر ، توانایی تصمیم گیری و انتخاب نگرش های خویشتن است
۴۳) خانمها با گوشهایشان عاشق می شوند و آقایان با چشم هایشان …
۴۴) ما همان میشویم که تمام روز به آن می اندیشیم
۴۵) مبارزه هر قدر صعب, صعود را ادامه بده. شاید قله تنها در یک قدمی تو باشد
۴۶) هر کار بزرگی در آغاز محال به نظر میرسد
۴۷) در زندگی خوشبختی به سراغ کسی نمی آید، انسان باید سراغ خوشبختی برود
۴۸) دنیا آنقدر بزرگ است که برای همه جایی برای زیستن دارد . پس سعی کنیم بجای اینکه جای دیگران را بگیریم و یا خود را جای دیگران جا بزنیم جایگاه واقعی خود را بدست بیاوریم
۴۹) عظمت مردمان بزرگ از طرز رفتارشان با مردمان کوچک آشکار میشود
۵۰) جستجوی حقیقت شیرین تر از پیدا کردن آن است
۵۱) در زندگی خانوادگی،شوم ترین کلمات این دو هستند:مال من،مال تو
۵۲) پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم و دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم. بینش ده تا تفاوت ایندو را دریابم مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتارکنند
۵۳) برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی
۵۴) ظرفیت عشق وجودت را با دوست داشتن همه انسان ها و تمامی زندگی افزایش بده
۵۵) امکان تغییر در زندگی هست.دیگران این کار را کرده اند
۵۶) از درخت سکوت میوه آرامش آویزان است
۵۷) آن چه را در روشنایی دیده ای در تاریکی به فراموشی نسپار
۵۸) خدایا کمکم کن همه رو از ته دل دوست بدارم نه ظاهری و نه گفتاری !
۵۹) هیچ انسانی دوست یا دشمن تو نیست بلکه انسانها معلم تو هستند
۶۰) کوچک که بودم فکر می کردم آدمها چقدر بزرگند ! و ترس برم میداشت بزرگ که شدم دیدم چقدر بعضی آدمها کوچکند و باز ترسیدم
۶۱) هیچ مشکلی نیست که محبت کافی نتواند بر آن غلبه کند
۶۲) شما میتوانید بهترین بذر جهان را در اختیار داشته باشید،ولی اگر محل مناسبی برای رشد آنها نداشته باشید،فایده ای نخواهد داشت
۶۳) در حساب عشق یک به اضافه یکی برابر است با همه چیز و دو منهای یک برابر با هیچ
۶۴) عشق همانند پروانه ایست که اگر سفت بگیری له می شود و اگر سست بگیری می گریزد
۶۵) مردها همواره میخواهند اولین عشق یک زن باشند و زن ها دوست دارند آخرین عشق یک مرد باشند
۶۶) وقتی به دنیا اومدی، تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و بقیه می خندیدن. سعی کن یه جوری زندگی کنی که وقتی رفتی، تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن
۶۷) دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من از تو میگیرم
۶۸) یک همسر فقط همراه آدم نیست، او کل تقدیر ماست
۶۹) انسان، عاشق زیبایی نمی شود. بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست
۷۰) گاهی اوقات در زندگی خیلی زود، دیــــــــــــر می شود
۷۱) برای اینکه بزرگ باشی، نخست کوچک بودن را تجربه کن
۷۲) هیچ مردی،زن را نمی فهمد، هیچ زنی، مرد را نمی فهمد، زیبایی با هم بودنشان همین است
۷۳) از این که زندگی شما تمام شود نترسید، از آن بترسید که هرگز آغاز نشود
۷۴) پیری مانع از عشق نیست . اما عشق تا حدی مانع از پیریست
۷۵) ما واقعاً تا چیزی را از دست ندیم، قدرش را نمی دونیم، ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره بدست نیاریم، نمی دونیم چیزی را از دست دادیم
۷۶) رویایی رو ببین که میخوای. جایی برو که دوست داری چیزی باش که میخوای باشی. چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
۷۷) روشنترین آینده همیشه روی گذشته فراموش شده، شکل میگیره. نمیشه تا وقتی که دردها و رنجها را دور نریختی، توی زندگی به درستی پیش بری
۷۸) دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند
۷۹) زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری
۸۰) کسی که برای محبت حدود قائل می شود ، معنی محبت را نفهمیده است
۸۱) تنها بنایی که اگر بلرزد ، محکمتر می شود ، دل است
۸۲) هیچ کس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه ولی حداقل یادش بدین که وقتی شکست لبه تیزش دسته اونی رو که شکستش نبره
۸۳) سعی کن خودت باشی. گمشده واقعی تو ،تو را آنطور که هستی دوست می دارد نه آنطور که خود می پسندد
۸۴) هیچ صیادی نمی تواند در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید کند
۸۵) دنبال کسی نباش که باهاش بتونی زندگی کنی دنبال کسی باش که بدون اون نتونی زندگی کنی
۸۶) خدایا به من تلاش در شکست، صبر درنومیدی، رفتن بی همراه، فداکاری در سکوت،خدمت بی نان، مناعت بی غرور، عشق بی هوس و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند روزی کن
۸۷) برای رسیدن به دوردست ها, باید از نزدیکی ها گذشت , اما رسیدن به نزدیکی ها به سهولت میسر نیست
۸۸) جای کشتی در ساحل بسیار امنتر است ولی برای این ساخته نشده
۸۹) سعی کن عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که بدان می نگری
۹۰) بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید. هرچند آن بجز معنی رنج و پریشانی نباشد. اما کوری را هرگز بخاطر آرامش تحمل مکن

جملات قصار


یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که می‌نمایی
«بایزید بسطامی»
بدترین و خطرناکترین کلمات اینست: «همه این جورند».
تولستوی
حقیقت چیزی نیست که نوشته می‌شود .. آن چیزی است که سعی می‌شود پنهان بماند!
به جای این که سعی کنید مرد موفقیت باشید، سعی کنید مرد ارزشها باشید.
آلبرت انیشتین
اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را به‌دست می‌آورید که تا بحال کسب کرده‌اید .
فاینمن

وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشد.
«امرسون»
در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر می‌کنند به اندازه کافی عاقلند.
رنه دکارت
فرق انسان و سگ در آنست که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت.
تولستوی
کسی که می‌خواهد رازی را حفظ کند باید این واقعیت را که رازی دارد، کتمان کند.
گوته
هیچ شعری شاعر ندارد، هر خواننده‌ی شعری شاعر آن لحظه‌ی شعر است.
پابلو نرودا
خداوند آزادی را آفرید و بشر بندگی را.
«آندره شینه»
وقتی نهال آزادی ریشه گرفت به سرعت رشد ونمو می‌کند.
«جورج واشنگتن»
کسی‌که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند، لیاقت آزادی را ندارد.
«بنجامین فرانکلین»
دوستان جدید پیدا کنید اما دوستان قدیمی را هم حفظ کنید، اینها نقره و آنها طلا هستند.
«پرمودابترا»
اگر می‌خواهید در زندگی دوستان وفادار و یاران غمخوار داشته‌باشید، کم و خیلی دیر با مردم دوست شوید.
«هرشل»
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی.اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت.
کنفوسیوس
هرگز مردی ولو بسیار نادان را ندیدم که از وی چیزی نتوانسته‌ام بیاموزم.
گالیله
بزرگترین درس زندگی اینست‌که گاهی احمق‌ها هم درست می‌گویند.
وینستون چرچیل
نخستین نشانه فساد ترک صداقت است.
«میشل دو مونتی»
بالاتر از همه چیز این‌است‌که با خودمان صادق باشیم.
«ویلیام شکسپیر»
در جهان تنها دو گروه از مردم هستند که هرگز تغییر نمی‌یابند؛ برترین خردمندان و پست‌ترین بی‌خردان.
کسی که زیاد حزف می‌زند، یا زیاد می‌داند یا زیاد دروغ می‌گوید.
اگر قرار باشد بایستی و به طرف هر سگی که پارس می‌کند سنگ پرتاب کنی، هرگز به مقصد نمی‌رسی.
لارنس استرن
چهار روش برای اتلاف وقت وجود دارد: کار‌نکردن، کم کار‌کردن، بد کار‌کردن و کار بیهوده‌ کردن.
«آبه‌دولا‌روش»
سکوت جوابی غیرقابل پاسخ است.
ج. ک. چسترتون
انسان برای پیروزی آفریده شده است، او را میتوان نابود کرد ولی نمیتوان شکست داد.
از کتاب «ماهیگیر ودریا» اثر و شاهکار ارنست همینگوی
پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنستکه بعداز هر زمین خوردنی برخیزی.
گاندی
اگر می‌دانستند تا کنون چند بار حرفهای دیگران را بد فهمیده‌اند، هیچکس در جمع اینهمه پر حرفی نمی‌کرد.
یوهان ولفگانگ گوته
اگر آدم خوبی با تو بدی کرد،چنان وانمود کن که نفهمیده‌ای. او توجه خواهد کرد و مدت زیادی مدیون تو خواهد بود.
یوهان ولفگانگ گوته
دیوانگی بشر آنچنان ضروری است که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگی است.
پاسکال
عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می‌بیند.
مارک تواین
عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره شدن نیست، بلکه متفقا به بیرون، به جهت معینی نگاه کردن است.
«دکتر تامس.آ.هریس»
همه مردم را «بعضی مواقع» می‌توان فریفت و بعضی از مردم را برای «همه عمر». لیکن نمیتوان همه مردم را برای همه عمر فریب داد.
«موفقیت» بدست‌آوردن چیزی است که دوست داری و «خوشبختی» دوست داشتن چیزی است که بدست‌آورده‌ای.
آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند.
نیچه
هیچوقت نمی‌توانید با مشت گره ‌کرده دست کسی را به گرمی بفشارید.
گاندی
اگر از کسی متنفری از قسمتی از خودت در او متنفری، چیزی که از ما نیست نمی‌تواند افکار ما را مغشوش کند.
هرمان هسه
مادر شاهکار طبیعت است.
«گوته»
خانه بدون زن عفیف، گورستان است.
«بالزاک»
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک ار این کار لذت می‌برد.
شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید، اما محال است بتوانید عطر آنرا در فضا محو سازید.
«ولتر؛ نویسنده فرانسوی ۱۷۷۸-۱۶۹۴»
این شیوه سگ است که به تلافی سنگی که به او زده‌اند، سگ دیگری را گاز می‌گیرد.
«زهار»
خدا هرکسی را که مثل من خوب باشد دوست دارد، اما هر کسی را که مثل تو بد باشد دوست ندارد. اما من تو را با همه بدی ات دوست دارم. چون دلم برایت می سوزد وقتی که می بینم هیچ کس دوستت ندارد!
وجدان صدای خداوندی است.
«لامارتین»
برای تربیت اراده بهترین زمان ایام جوانی است.
«فیثاغورث»
باطن وسیرت مردم را در حین بدبختی آنان می‌توان شناخت.
دانیال نبی
مردها را شجاعت به جلو می‌راند و زنها را حسادت.
زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زیبا جلوه دهند.
برنارد شاو
دنیا را نگه‌دارید. می‌خواهم پیاده شوم.
«آنتونی نیولی»
وقتی جوانتر بودم همه چیز را به خاطر می‌آوردم، حالا می‌خواست اتفاق افتاده باشد یا نه!
« مارک تواین»
شکوه دنیوی همچون دایره‌ای است بر سطح آب که لحظه به لحظه به بزرگی آن افزوده می‌شود و سپس در نهایت بزرگی هیچ می‌‌شود.
«ویلیام شکسپیر»
حقیقت برای آدمی، همانست که از او یک آدم می‌سازد.
«زمین انسانها»
آنتوان سنت اگزوپری
مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه ناچارخواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید.
جرج برنارد شاو
کار کنید تا همه غصه‌ها و پریشانیهای خود را فراموش کنید.
«شعار گالیله»:
هیچ چیز بهتر از کار کردن بجای غصه خوردن، آدمی را به خوشبختی نزدیک نمی‌سازد.
«موریس مترلینگ»
«هیچ وقت با یه آدم احمق دهن به دهن نشو. چون کسانی که از بیرون نظاره‌گر این دعوا هستند، احمق‌تر از اونی هستند که بتونن تشخیص بدن حق با توئه یا اون.»
پرنده پنج خصلت داشت
نخستین اوج در پرواز
سپس پرواز بی‌همراه
سه دیگر به منقارش هدف گیرد فرا کهکشانها را
چهارم رنگ بی‌رنگی
ودر پایان
نوایش همچنان نجوا
«افسانه‌های قدرت؛ کارلوس کاستاندا»
بنده آنی که در بند آنی.
«ابوسعید ابو‌الخیر»
مولوی:
«بر هر چه همی لرزی می‌دان که همان ارزی
زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد.»
-بهترین کارها سه کار است:
تواضع بهنگام دولت، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت.
ـــ میانه‌روی در خرج یک نیمه معیشت است،
دوستی با مردم یک نیمه عقل و خوب پرسیدن یک نیمه دانش.
«رسول‌اکرم(ص)»
دوست هر کس خرد و دانش او و دشمنش جهل و نادانی اوست.
امام رضا(ع)
راز موقع دوستی را زمان دشمنی ابراز کردن؛ دور از جوانمردی انسانیت و مردانگی است.
امام جعفر صادق(ع)
بهترین دوست تو آنست که اشتباهات تو را فراموش کند و خوبیهایت را به یاد داشته باشد.
مام حسن عسگری(ع)
از عاجزترین مردم کسی است که نتواند دوست پیدا کند و از او عاجزتر آنکه دوستش را از خود دور کند.
امام علی(ع)
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود.
«مارک تواین»
هرگز در میان موجودات مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده کرکس نمیشود. این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست جز آدمیان.
«ویکتورهوگو؛ بینوایان»
زندگی جبر نیست؛
اگر بشناسیم چندجمله‌ای محبت و ایثار را
اتخاد ناگسستنی دلهای اهل ایمان را
بسط انسانیت و تجزیه کدورتها و عداوتها را اگر دوستیها را جمع، دشمنیها را کم،
شادیها را ضرب و غمها را تقسیم کنیم،
محبتها را به توان برسانیم و کینه‌ها را به زیر رادیکال ببریم،
مفهوم زیبای زندگی را می‌فهمیم. چندجمله‌ای زندگیتان «تعریف شده‌تر» و اتحاد قلبهایتان مستحکم‌تر باد.
دل بی دوست درخت بی ثمر است.
حضرت علی (ع)
وقتی همه با من هم‌عقیده می‌‌شوند تازه احساس می‌کنم که اشتباه کرده‌ام.
«اسکار وایلد»
نمی‌توانیم کاری کنیم که مرغان غم بالای سر ما پرواز نکنند اما می‌توانیم نگذاریم که روی سر ما آشیانه بسازند.
«ضرب‌المثل چینی»
حتی میمونها نیز گاهی از درخت می‌افتند.
«ضرب‌المثل‌ژاپنی»
طوطی و بلبل
نه طوطی باش که گفته دیگران را تکرار کنی و نه بلبل باش که گفته خود را هدر دهی
.. سعید نفیسی ..
زن
من به هیچ زنی برخورد نکرده ام که چیزی ازبزرگی در او نباشد
.. موریس مترلینگ ..
درخت
من میخوهم کاملا شبیه یک درخت باشم.میخواهم همواره نمو کنم.از بالا میوه هایی داشته باشم و از پایین با استحکام روح و ریشه خود را در اعماق زمین فرو برم تا بتوانم بزندگانی عملی خود روش و نیرویی بدهم
.. بتهوون ..
وام
نه وام میدهم نه وام میستانم زیرا وام راهی است بسوی تباهی
.. شکسپیر ..
گذشت زمان
گذشت زمان آدمی را پیر نمیسازد ,بلکه ترک آرمانها و کمال مطلوبهاست که ما را فرتوت و افتاده میکند
.. ژنرال دوگلاس مک آرتور ..
فتح
گریه چرا ؟ فتح را آرزو کنید
.. استقن گرین ..
گنجینه دانش
گنجینه دانش را بهرقیمتی بخرند ارزان است
.. محمد حجازی ..
گناه
گناه را به گردن دنیا و دیگران نگذاریم, کوتاهی از همت و کوشش ماست
.. محمد حجازی ..
چشم دیگران
چشم دیگران چشمی است که ما را ورشکست میکند اگر همه بغیر از خودم کور بودند , من نه به خانه باشکوه احتیاج داشتم نه به مبل عالی
.. بنیامین فرانکلین ..
بیوفائی زن
چیزیکه مرد را وادار میکند بیوفائی زنش را باور نکند داشتن اعتماد بحسن اخلاقی زنش نیست بلکه ضعف اخلاقی خودش است
.. ناپلئون ..
“با تقوی و خوبی می توان سعادت را خرید “.
زنون
” هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست “.
ارد بزرگ
” مطیع‌ مرد باشید; تا شما را بپرستد “.
کارول‌ بیکر
” بزرگترین امید آن است که امید را به قصد کشت کتک بزنیم “.
جان اشتاین بک
” مشکلی که خوب تشریح و حلاجی شده باشد نصفش حل شده است “.
چارلز کیترنیک
” تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند “.
فردریش نیچه
” درون ما با تمام جزئیات ، از نگاه تیزبین اهل خرد پنهان نیست “.
ارد بزرگ
” خود رایی و خودبینی ، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن ، راه اهرمن ، و دل به بهی و نیکی سپردن راه یزدان است “.
بزرگمهر
” چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش. در خانه نادانی ، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند “.
جبران خلیل جبران
” برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم “.
نادر شاه افشار
” نجیب زادگی بدون تقوی همچون قاب انگشتری زیباست که نگین جواهر نداشته باشد “.
جین پورتر
” خالق بزرگ خلاقیت به ما اعطا کرده است. پیشکش ما نیز به او به کار بردن آن خلاقیت است “.
جولیا کامرون
” حوادث مشهور دوران گذشتۀ جهان را مروری بکنید ، تا شما هم مثل من این حقیقت را بپذیرید که بزرگترین جنایات همه با کوچکترین دستها انجام گرفته است “.
آگارادو
” پشتیبانی از داشته دیگران ، پشتیبانی از داشته خود ماست “.
ارد بزرگ
” آیندۀ اجتماع در دست مادران است . اگر جهان به مبانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد “.
ابوفور
” زندگی بدون موسیقی اشتباه است “.
فردریش نیچه
” مغرور بودن به دانش خود ، بدترین نوع جهالت است “.
جرجی تایلر
” به راستی پیران جوان و جوانان پیر در دنیا بسیارند “.
اسمایلز
” در پی هر گریه آخر خنده ای است “.
مولوی
” وجدانت را مجبور مکن که نفهمد آن چه را که می بیند “.
پلوتارک
” آن قدر بر مال دنیا حریص مباش که از مفقود شدنش اندوهناک شوی “.
سقراط
” هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود می داند “.
جونسون
” آنکه در بیراهه قدم بر می دارد آرمان و هدف خویش را گم کرده است “.
ارد بزرگ
” شانس هرگز کافی نیست “.
اندرو ماتیوس
” خرد بر سر جان چون افسری تابنده است و مدارا و مهربانی به قدر همسنگ خرد است “.
بزرگمهر
” مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی بوجود می آورند که نامش تقدیر است.
جان اولیور هاینز

۱۷ مهر ۱۳۹۰

نخستین خلبان زن در دنیا + عکس

www.parsnaz.ir - نخستین خلبان زن در دنیا + عکس
 
مسافران خط هواپیمایی الافریقیه متعلق به دولت لیبی به محض ورود به هواپیمای ایرباس A۳۲۰ دچار شوک می‌شوند، به ویژه اگر مرد باشند. در این پرواز به محض بستن کمربندها نخستین خلبان زن لیبی به آنها خوشامد می‌گوید.
 
وقتی مسافران صدای کاپیتان کلثوم البوسیفی را می‌شوند، با چهره‌ای مضطرب روی صند‌لی‌هایشان جا به جا می‌شوند و احتمالا نخستین سئوالی که در ذهنشان نقش می‌بندد این است که آیا بار دیگر روی خانواده یا دوستانشان را خواهند دید یا خیر. به خصوص اگر این مسافران مرد باشند نگرانی‌شان دو چندان خواهد شد، نشستن یک زن در کابین خلبان نه تنها "طبیعی" نیست، بلکه از عجایب روزگار است. کاپیتان البوسیفی از این موضوع به خوبی مطلع است‌، اما چندان اهمیتی به آن نمی‌دهد. برای این زن در آن لحظه که هواپیما پهنه‌ آسمان را می‌پیماید، تنها چیزی که اهمیت دارد، هدایت هواپیما و امنیت جان مسافرانش است.
 
www.parsnaz.ir - نخستین خلبان زن در دنیا + عکس
 
این کاپیتان مسلمان اولین خلبان زن خط هواپیمایی "الافریقیه" متعلق به دولت لیبی است. ۳۲ سال بیشتر ندارد و از همان کودکی رویای پرواز در آسمان را در سر می‌پرورانده. چالش زندگی کلثوم ابوسیفی از لحظه‌ای آغاز می‌شود که تصمیم می‌گیرد‌پا در قلمرو مردانه‌ی پرواز در کشورش بگذارد و خلبان شود.
 
در سال ۲۰۰۳ او با موفقیت از مدرسه خلبانی فارغ‌التحصیل می‌شود و بورس هفت‌ماهه‌ای را برای گذراندن دوره‌ی تکمیلی در اسپانیا دریافت می‌کند. کاپیتان ابوسیفی به دست آوردن این بورس تحصیلی را تنها مدیون یک نفر است؛ شخصی که در غرب او را دیکتاتور می‌دانند که سال‌هاست یک ‌تنه بر لیبی حکومت می‌کند. حق و حقوق برابر زنان و مردان به گزارش دویچه وله، "زنان همانند مردان می‌خورند و می‌آشامند‌، همانند مردان عاشق می‌شوند یا متنفر، فکر می‌کنند، می‌آموزند و می‌فهمند."
 
این‌سخنان ‌که درباره زن و مرد است، به ظاهر می‌توانند از دهان یک روشنفکر بیرون آمده باشند، اما نکته اینجاست که این اعتقاد به برابری زن و مرد در "کتاب سبز" معمر قذافی، رئیس‌دولت لیبی آمده است؛ کتابی که قذافی خود آن را نوشته و حرف اول و آخر در دولت وی را می‌زند. کلثوم البوسیفی معمر قذافی را حامی زنان و حقوقشان می‌داند.
 
او کسی است که زنان را به تیم محافظان شخصی‌اش راه داده و در سال ۱۹۷۵، اندکی پس از انتشار کتاب سبزش آکادمی پلیس زنان را افتتاح کرده و به این ترتیب آنها را وارد نیروی پلیس این کشور کرده است. البته به نظر می‌رسد که جامعه سنتی لیبی در این مورد چندان همپای رییس دولت نبوده است زیرا همچنان به ندرت پیش می‌آید که زنی بدون داشتن همراه مرد از خانه خارج شود.
 
از همین رو شنیدن صدای زنی جوان که خود را به عنوان کاپیتان هواپیمای غول پیکر ایرباس معرفی می‌کند، باید هم عرق سرد را بر پیشانی مردان بنشاند و باعث تعجب آنان شود. کاپیتان البوسیفی از سال ۲۰۰۵ کارش را شروع کرده و می‌گوید که دستمزدش هم‌اندازه همکاران مردش است و اضافه می‌کند در طی این سال‌ها آنها یاد گرفته‌اند که برای او احترام قائل شوند؛ احترامی که به گفته‌ البوسیفی برخواسته از شخصیت قوی‌اش و نشان دادن توانمندی‌هایش به آنهاست.
 
به جز او تنها یک زن دیگر در لیبی به عنوان خلبان کار می‌کند. کلثوم البوسیفی دو سال پیش ازدواج کرده است. بر عکس هواپیمای مسافری‌اش، در خانه اما فرمان هدایت دست همسرش است و زمانی که وارد خانه می‌شود دیگر خبری از کاپیتان البوسیفی نیست.

خرید و فروش دختران در خیابان های این شهر + تصاویر

www.parsnaz.ir
 
فروش سازماندهی شده دختران نیویورکی به پدیده ای رایج در این شهر تبدیل شده است. به گزارش  ایران ناز خرید و فروش دختران نیویورکی در خیابان های این شهر پدیده ای کاملا رایج است.

نیویورک تایمز در این باره نوشت: هنگامی که از خرید و فروش انسان در کشورهایی مانند هند و کامبوج خبر می رسد، قلب هر انسانی به درد می آید. اما به نظر می رسد همه چشم هایشان را به روی رواج این پدیده در ایالات متحده بسته اند.
 
www.parsnaz.ir - خرید و فروش دختران در خیابان های این شهر + تصاویر
 
در کشورهای فقیر قربانیان اغلب پس از آدم ربایی و زندانی شدن به شیوه برده ها به فروش می رسند، اما در آمریکا دختران بدون آن که زندانی شوند خرید و فروش می
رسند.

به گزارش پارس ناز در واقع قاچاق انسان در آمریکا در ظاهر به شکل خودفروشی دختران دیده می شود، اما اغلب این افراد توسط گروه های خشنی سازمان دهی می شوند که هرگز با برخورد پلیس یا مقام های قضایی مواجه نمی شوند.
 
www.parsnaz.ir - خرید و فروش دختران در خیابان های این شهر + تصاویر
 
اعتراض به قاچاق کودکان به شیوه یک مؤسسه فعال حقوق بشر
 
www.parsnaz.ir - خرید و فروش دختران در خیابان های این شهر + تصاویر

در واقع ساختار قضایی آمریکا امکان دفاع این دختربچه ها از حقوق شان را به آنها نمی دهد زیرا ثابت کردن پرونده های دلالی در این کشور کار بسیار دشواری است و قضات نیز  به شنیدن سخنان این دخترها که ظاهرا مجرم هستند اما خود قربانی شده اند، علاقه ای ندارند.
 
www.parsnaz.ir - خرید و فروش دختران در خیابان های این شهر + تصاویر
 
اعتراض به قاچاق انسان و بی توجهی دستگاه های قضایی آمریکا

گفتنی است قاچاق انسان پس از قاچاق اسلحه و مواد مخدر سومین تجارت غیرقانونی در سراسر جهان به شمار می رود که کودکان قربانی اصلی آن هستند. بنابر اعلام رسمی سازمان های حقوق بشرسالانه 32 میلیار دلار آمریکا توسط باندهای جنایتکار قاچاق انسان پول شویی می شود و عده ای از این طریق حساب های میلیاردی برای خود ساخته اند.