۸ مهر ۱۳۹۱

دانشنامه حماقت

دانشنامه حماقت



Encyclopedia of Stupidity

«اگر انجام كاری بیش از یك راه داشته باشد و یكی از آن راهها فاجعه به بار آورد، بالاخره یك نفر به آن روش عمل خواهد كرد.»
ماتیس فن باكسل در كتاب جدید خود به نام دایرةالمعارف حماقت فهرستی انبساط بخش از حماقتهای ما براثر استفاده از فناوری عرضه می كند، مطالبی از این دست:

* از لامپهای كم مصرف اغلب برای مصارف تزئینی در باغها استفاده می شود.
* وجود خط عابر پیاده، تعداد حوادث را افزایش می دهد.
* بسیاری از كرمهای ضدآفتاب محتوی مواد سرطان زا هستند.
* استفاده از دستگاه تهویه مطبوع، اثر گلخانه ای را بیشتر می كند.
* كامپیوتر مصرف كاغذ را بسیار افزایش داده است.
* رعایت بهتر بهداشت، باعث آسیب پذیری در برابر باكتریها می شود.

با این حال فن باكسل بیشتر به فرهنگ ادبی و روایتی حماقت پرداخته است. آنچه وی نوشته است دایرة المعارف نیست، بلكه گردآوری مشاهده ات روایتی و درهم بر هم با استفاده از داستانهای جن و پری، كارتون، لطیفه و داستانهای تخیلی است. متأسفانه (و برخی می گویند به شكل احمقانه ای) وی نمایه ای در كتاب نگنجانده و كتابشناسی آن بسیار نحیف است.
شاید بهترین تعریف حماقت را كارلوام سیپولا استاد سابق تاریخ اقتصاد در دانشگاه بركلی و نویسنده مقاله ای با عنوان «قوانین اساسی حماقت انسان» در سال 1988 عرضه كرده باشد كه ظاهراً فن باكسل از آن بی اطلاع بوده است. سیپولا می گوید:
«شخص احمق كسی است كه به خود یا سایرین لطمه وارد می كند، بی آن كه برایش منفعتی به همراه داشته است.»
چهار قانون دیگر وی عبارت است از:
1- ما همواره تعداد افراد احمق را دست كم می گیریم (هرچند كه والتربی پیتكین در كتاب مقدمه ای كوتاه بر تاریخ حماقت انسان در سال 1934 این رقم را 80 درصد جمعیت اعلام كرده است.)
2- احتمال احمق بودن شخص مستقل از دیگر صفات است.
3- آن20درصدی از ما كه احمق نیستند به طور احمقانه خطر ناشی از اكثریت احمق را دست كم می گیرند.
4- شخص احمق خطرناك است.
ویتگنشتاین زمانی گفت :
«اگر مردم كار احمقانه نمی كردند، هیچ كار هوشمندانه ای رخ نمی داد.»
به این معنا پیشرفت انسان به تداوم انجام كارهای احمقانه بستگی دارد. بنابراین بهتر است خوشحال باشیم كه پیشرفت تضمین شده است.

منبع:همشهری آنلاین
مترجم: وحید رضا نعیمی

معرفت روباهی که از شرم دوستانش سکته کرد

نوشتهمحمد درویش از فعالان محیط زیست:
نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است …
چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا …
برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم.
خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …
اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند …
از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟
خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند … تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند …
اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند …
اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود … حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!
آری … روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.
روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است …
روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

اسب زیبا

اسب زیبا

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.

حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه نشین تعویض کند. بادیه نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله ای باشم. روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می کرد، در حاشیه جاده ای دراز کشید. او می دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می کند. همین اتفاق هم افتاد... مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.

مرد گدا ناله کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده ام و نمی توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم. مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول بادیه نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می خواهم چیزی به تو بگویم. بادیه نشین که کنجکاو شده بود کمی دورتر ایستاد. مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن: «برای هیچ کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی...»

بادیه نشین تمسخرکنان گفت: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است زمانی بیمار درمانده ای کنار جاده ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد...




دو داستان کوتاه و خواندنی

دو داستان کوتاه و خواندنی


داستان صوفی درویش در چادر مخملین و گدا


روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی این ها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.

درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی این ها را ترک کنم و با تو همراه شوم. با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.

بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.

صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند .

در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید شود وارستگی حاصل خواهد شد.




داستان زورآزمایی خورشید و باد




روزی خورشید و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر کدام نسبت به دیگری ابراز برتری می کرد. باد به خورشید می گفت که من از تو قوی تر هستم، خورشید هم ادعا می کرد که او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان کنیم.

در این فکر بودند که دیدند مردی در حال عبور است و کت به تن داشت. باد گفت که من می توانم کت آن مرد را از تنش در بیاورم. خورشید گفت پس شروع کن. باد وزید و وزید. با تمام قدرتی که داشت به زیر کت این مرد می کوبید، در این هنگام مرد که دید نزدیک است کتش را از دست بدهد، دکمه های آن را بست و با دو دستش هم آن را محکم چسبید.

باد هر چه کرد نتوانست کت مرد را از تنش بیرون بیاورد و با خستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت: عجب آدم سرسختی بود، هر چه تلاش کردم موفق نشدم، مطمئن هستم که تو هم نمی توانی.

خورشید گفت تلاشم را می کنم و شروع کرد به تابیدن. پرتوهای پر مهر خورشید بر سر مرد بارید و او را گرم کرد. مرد که تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعی در حفظ کت خود داشت دید که ناگهان هوا تغییر کرد. با تعجب به خورشید نگریست، دید از آن باد خبری نیست، احساس آرامش و امنیت کرد.

با تابش مدام و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی به اینکه کت را به تن داشته باشد نیست بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود. به آرامی کت را از تن بدر آورد و به روی دستانش قرار داد.

باد سر به زیر انداخت و فهمید که خورشید پرعشق و محبت که بی منت به دیگران پرتوهای خویش را می بخشد بسیار از او که می خواست به زور کاری را به انجام برساند قوی تر است.

مثل خورشید باش عشق و محبت را بدون هیچ انتظاری به دیگران ببخش.

داستانکی از كريستا راينيگ

داستانکی از كريستا راينيگ




یک ماهی به قلابِ ماهیگیری نوک زد. ماهی‌های دیگر از او پرسیدند، چرا این همه دُم دُم می‌زنی؟ ماهی گيرکرده در قلاب گفت: «من دُم دُم نمی‌زنم، فضانورد هستم و دارم در کابین پرتاب تمرین بی‌وزنی می‌کنم.»

ماهی‌های دیگر گفتند: «ببینیم و باور کنیم.» و نگاه کردند تا ببینند چه می‌شود. ماهیِ در قلاب، خودش را بلند کرد و در دایره‌ای بلند از آب پرید بیرون. ماهی‌ها گفتند: «او منطقه‌ي ما را ترک کرد و به فضا پرتاب شد. ببینیم وقتی برگشت، چی تعریف می‌کند.» ماهی برنگشت. ماهی‌ها گفتند: «پس این حقیقت دارد که نیکان گفته‌اند، آن بالا بهتر است تا این پایین.» فضانورد پشت فضانورد بود که به قصد تمرین به کابین پرتاب می‌رفت و به فضا پرواز می‌کرد. فضانوردان صف می‌ایستادند و منتظر می‌شدند نوبت‌شان برسد. در ساحل، ماهیگیری تنها نشسته بود و می‌گریست. یکی از فضانوردان رو به او کرد و گفت: «اَي ماهی بزرگ، چرا گریه می‌کنی؟ آیا تو هم فکر می‌کردی این بالا بهتراست؟» ماهیگیر گفت: «نه، به خاطر این گریه نمی‌کنم، گریه می‌کنم چون نمی‌توانم براي کسی تعریف کنم، که امروز و این‌جا چه اتفاقی دارد می‌افتد. پنجاه و هشت ماهی در یک ساعت و تا چشم کار می‌کند، هیچ شاهدی در کار نیست.»

كريستا راينيگ (نويسنده‌ي آلماني)
برگردان: ناصر غياثي
برگرفته از كتاب داستانك‌ها (والزر، روبرت - بكر، يورگن و ...)

..!! هرگز امشب با تو نمی خوابم

یک روز مردی خیلی خجالتی رفت توی یک كافی شاپ ...

چند دقیقه كه نشست توجهش به یک دختر خوشگل كه كنار میز بار نشسته بوده جلب شد.

نیم ساعتی با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصمیمش رو گرفت و رفت سراغ دختر و با خجالت بهش گفت : میتونم كنار شما بشینم و یه گپی با همدیگه بزنیم و بیشتر آشنا بشیم ؟!

دختر ناگهان و بی مقدمه فریاد زد : چی؟! من هرگز امشب با تو نمی خوابم ؟!!

همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کردند و سری تکون دادند !

مرد بیچاره سرخ و سفید شد و سرشو انداخت پایین و با شرمندگی رفت نشست سر جاش ...

بعد از چند دقیقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من معذرت میخوام! متاسفم كه تو رو خجالت زده كردم. راستش من فارغ التحصیل روانپزشكی هستم و دارم روی عكس العمل مردم در شرایط خجالت آور تحقیق می كنم ...!!!

مرد هم ناگهان فریاد زد : چی؟! منظورت چیه كه 200$ برای یه شب می گیری؟

به نظر شما چه نتیجه اخلاقی‌ می‌شه از این گرفت؟

عزيمت - داستان كوتاه




گفتم اسبم را از اصطبل بياورند. خدمتكار مُلتفت نشد. خودم به اصبطل رفتم، اسبم را زين كردم و سوارش شدم. از دورها صداي ترومپتي به گوشم خورد. از او پرسيدم، براي چيست. چيزي نمي‌دانست و چيزي هم نشنيده بود. جلوي دروازه نگهم داشت و پرسيد: «ارباب، كجا مي‌روي؟» گفتم: «نمي‌دانم. فقط از اين‌جا مي‌روم، از اين‌جا مي‌روم. از اين‌‌جا كه دور بشوم، به مقصدم مي‌رسم.»
پرسيد: «مقصدت را هم بَلَدي؟» پاسخ دادم: «بله، رفتن از اين‌جا، مقصدم اين است.»
گفت: «با خودت آذوقه داري؟»
گفتم: «نياز ندارم.»
سفر آن‌قدر طولاني است كه اگر بين راه چيزي گيرم نيايد از گرسنگي هلاك مي‌شوم. هيچ آذوقه‌اي نمي‌تواند مرا نجات بدهد. خوشبختانه سفري است واقعاً خطير.


فرانتس كافكا
برگردان: علي عبداللهي

۷ مهر ۱۳۹۱

هم سن و سال

تا کنون پیش آمده که به فردى هم سن و سال خود نگاه کرده باشید و پیش خود گفته باشید: نه، من مطمئناً اینقدرپیر و شکسته نشده ام؟ اگرجوابتان مثبت است از داستان زیر خوشتان خواهد آمد:
 
من یک روز در اتاق انتظار یک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پیش او مى رفتم. به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود و به دیوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را دیدم.
ناگهان به یادم آمد که 30 سال پیش، در دوران دبیرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همین اسم در کلاس ما بود.
وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کرده ام. این آدم خمیده، موخاکسترى و با صورت پر چین و چروک نمى توانست همکلاسى من باشد.
بعد از این که کارش بر روى دندانهایم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسیدم که آیا به مدرسه البرز مى رفته است؟
او گفت: بله. بله.. من البرزى هستم.
پرسیدم: چه سالى فارغ التحصیل شدید؟
گفت: 1359. چرا این سوال را مى پرسید؟
گفتم: براى این که شما در همان کلاسى بودید که من بودم.
او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خیره شد و بعد گفت: شما چى درس مى دادید؟؟!!

در مورد حیوانات بیشتر بدانید

آیا می دانید فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد و...
 
آیا می دانستید که :
اختاپوس سه قلب دارد.
قلب میگو در مغز آن است.
مورچه ها هرگز نمی خوابند.
حلزون ها می توانند تا سه سال بخوابند و در این مدت هیچ غذایی نخورند.
موریانه ها وقتی به موسیقی هوی متال گوش می دهند چوب را با سرعت دو برابر می خورند.
مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر است.
صدای نهنگ آبی بلندترین صدایی است که یک موجود زنده می تواند تولید کند.
وقتی ملکه زنبور عسل وارد کندو می شود، آواز خاصی را زمزمه می کند، به این منظور که زنبورهای کارگر را تحریک کرده تا اگر ملکه دیگری وجود دارد به خاطر وی بجنگند.
خرس های قطبی می توانند تا 25 مایل در ساعت (معادل تقریبا 40 کیلومتر در ساعت) دویده و تا 6 پا (1٫82 متر) در ارتفاع بپرند و همچنین با توجه به جنس موی بدنشان، توسط دوربین های مادون قرمز قابل تشخیص نیستند.
یک اسب در طول یک سال 7 برابر وزن بدن خود غذا مصرف می کند.
یک خرس قادر است با سرعت یک اسب بدود.
کانگارو ها قادرند 3 متر به سمت بالا و 8 متر به سمت جلو بپرند.
گونه ای از خرگوش قادر است 12 ساعت پس از تولد جفت گیری کند.
دارکوب ها قادرند 20 بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند.
موریانه ها قادرند تا 2 روز زیر آب زنده بمانند.
فیل ها قادرند روزانه 60 گالن آب 250 کیلو گرم یونجه مصرف کنند.
جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمی باشند.
موش های صحرائی سالانه 1/3 منابع و ذخائر غذائی جهان را نابود می سازند.
عمر سنجاقک ها تنها 24 ساعت است.
پلنگ ها قادرند تا ارتفاع 5 متر به بالا بپرند.
اغلب مار ها دارای 6 ردیف دندان می باشند.
نود درصد سم مار ها از پروتئین تشکیل شده است.
تمساح ها قادرند آرواره های خود را با نیرو ی 1300 کیلو گرم ببندند.
تمام قو های کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس می باشد.

آیا شما هم نیمکت دارید؟

روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید؛
 
از او پرسید: تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟
سرباز دستپاچه جواب داد: قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید: این سرباز چرا این جاست؟
افسر گفت: قربان افسر قبلی نقشه ی قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی او را صدا زد و گفت من علت را میدانم، زمانی که تو 3 سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!
...
فلسفه ی عمل تمام شده ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد!

روزانه چه کارهای بیهوده ای را انجام می دهیم، بی آنکه بدانیم چرا؟
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟

برای ما انسان ها: قرار نبوده ...

قرار نبوده تا نم باران زد دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم...
قرار نبوده اینقدردور شویم و مصنوعی...
ناخن های مصنوعی...
خنده های مصنوعی...
آواز های مصنوعی...
دغدغه های مصنوعی...
حتما ً قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ نوردی مصنوعی در سالن میکنند به جای فتح صخره های بکر زمین.
هر چه فکر می کنم میبینم قرار نبوده ما اینچنین با بغل دستیهای مان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاهها و مدرکهای ما رد بشود …
باید کسی هم باشد که گوسفند ها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند، با سوز هم بزند و عاقبت هم یکروز در همان هیأت چوپانی به پیامبری مبعوث شود...
یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند …
قرار نبوده این همه در محاصره ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر و پشت های قوز کرده ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زده اید؟
باغچه هرس کرده اید؟
آلبالو و انار چیده اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یدی به رختخواب رفته اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.

این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر، برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاری آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده اند.
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن، جز برطرف کردن غم نان، بشود همه ی دار و ندار زندگیمان، همه ی دغدغه ی زنده بودن مان.
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
چیز زیادی از زندگی نمیدانم...
اما همینقدر میدانم که این همه "قرار نبوده " ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته و سردرگم کرده …
آنقدر که فقط می دانیم خوب نیستیم...
از هیچ چیز راضی نیستیم...
اما ...
سر در نمی آوریم چرا ؟؟؟

خنده

زن و شوهر باید مثل خیار و گوجه باشن

تو سالاد شیرازی

در عین حالی که هیچ شباهتی با هم ندارن

زندگی خوشمزه ای رو درست کنن...

.

.

.

چند سال پیش یکی از دوستام با یه دختره دوست شد که اسمش مريم بود.

کلی عاشقش شده بود و دیوونه اش بود،اینقد که با تیغ رو دستش نوشت" مريم " .

بعد چند وقت فهمید اسمشو دروغ گفته بهش!!!
.

.

.



چرا آدمها از خجالت آب می شن

چرا نوشابه نمی شن

یا دوغ حتی ؟؟؟


.

.

.

یکی از دوستام فرزند اول خانواده س که میگن هفت ماهه به دنیا اومده ،
ولی من توی کَتَم نمی ره
فک میکنم اصن به خاطر اون بوده که پدر و مادرش با هم ازدواج کردن

.

.

.


شما ببین چقدر قیافه‌های دخترای دوران حافظ و سعدی زشت بوده که خال کنج لب یار یه آپشن محسوب میشد

فلفل هیچ وقت فکر نمیکرد,, که چنین نقشی در تربیت کودکان ایرانی داشته باشه


.

.

.


طبق آخرین بررسی دانشمندان
هیچ وقت تحت هر شرایطی، قرص خواب و قرص ضد یبوست رو با هم تو یه شب نخورید
مطمئنا به درجه پر فیضی نائل می شین

.

.

.

بزرگترین حالگیری تو امتحانا این بود که پشت سوالی که جوابش یکی دو کلمه بود ، یه چرا (یا توضیح دهید) اضافه میکردن
حلالتون نمیکنم

.

.

.

خیلی لحظه ی تلخیه وقتی داری تو اتاقت میرقصی و آواز میخوونی یه دفه میفهمی یکی از اعضای خانواده داشته تمام مدت نگات میکرده


.

.

.


قدیما اگه از یه جای دیگه خرید میکردیم خجالت میکشیدیم از دمِ درِ بقالی محل رد شیم ولی الان میریم از تو اینترنت اکسپلوره گوگل کروم دانلود میکنیم
انگار نه انگار ! یعنی انقدر پررو شدیم … والا

.

.

.


آخه چه نسلیه این نسل جدید؟
پریروز سر میز شام به داداشم گفتم: برو آب بیار سر میز بزار
گفت: بروبابا! من خودم ازتشنگی دارم ماست میخورم

.

.

.


میبینم از تو اشپزخونه صدا میاد رفتم میبینم خواهرم هی در یخچالو بازوبسته میکنه …میگم چرا همچین میکنی … کنده شد میگه دارم رفرش میکنم ببینم چیز جدید پیدا میکنم یا نه

.

.

.



تو مثل خورشید هستی . می دونی چرا؟ چون با همون نگاه اولت می شد فهمید که از پشت کوه اومدی‎

.

.

.


گشت امنیت اخلاقی بهمون گیر داده, میخواد ماشینو ببره پارکینگ. دوستم با اعتماد به نفس و طلبکارانه رفته جلو به پلیسه میگه
مارو ول کن بریم، میدونی من کی ام؟ نه، میدونی من کی ام؟ پلیسه میگی کی ای؟
رفیقمون میگه: من نوکر پدرتم! مارو ول کن بریم
هیچی دیگه ولمون کرد

.

.

.


میگم اونایی که گوشیشون عربیه گ ندارن لطفا جای گیر دادن از کلمه کلید نکن استفاده کنن
خیلی خوب نی وجهه خوبی نداره


.

.

.


همه جای دنیا پسر ها و دختر ها در روز نیم ساعت با هم هستند و بیست و سه ساعت و نیم دیگه رو به کارهای عادی زندگی خودشون مشغولن اما توی ایران دختر ها و پسر ها بیست و سه ساعت و نیم به این فکر می کنن که چطوری و کجا میشه نیم ساعت با هم باشن

.

.

.



نحوه ی جستجوی پسرا تو گوگل :

نرم افزار پارتیشن بندی

نحوه جستجوی دخترا تو گوگل:

چطوری هاردمو به چند تا درایو تقسیم کنم؟

الان سه تا درایو دارم. میخوام بشه ۶ تا !

.

.

.

میخواهى بدانى چه مى کشم ؟

فقط یکبار سیگار را

از آن طرف که مى سوزد بکش !

.

.

.

بیشعوری یعنی:

واسه ثابت کردن باحال بودن

جلوی چند نفر غریبه دوستتو خراب کنی به همین راحتی . . .

.

.

.

شبی گفتم به قلیانم که از جانم چه میخواهی ؟

نوشت با خط دود خود

به دردت می خورم گاهی

تو بر من می نهی آتش

که درد خود کنی تسکین

من بیچاره می سوزم

تو از حالم چه میدانی !؟

.

.

.

طرف اومده با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه

بیا تو باهاش حرف بزن …

نفهمیدم داره به من فحش میده یا به یارو

.

.

.

آیا میدونستین وقتی لبهاتون رو غنچه کنید دماغتون گشاد میشه ؟

حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنه ضایع !

.

.

.

فضانوردان اعلام کردند که ۳ چیز در “زمین” ، از “ماه” قابل رویت است

۱ – دیـــوار “چــــــــــــیـن”

۲- اهـــرام “مصـــــــــــــر”

۳- پرچم مـــا ” RadsMs.com” !

.

.

.

یک قانون همواره ثابت تو خونه ما

هر موقع یکی از ما میره حموم مامانم شروع به ظرف شستن میکنه


.

.

.

فک کنم این سوسکا مشکل مثانه دارن، یه سره تو دستشویین !

.

.

.

یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن

اگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد !

.

.

.

یه رفیق دارم ۱۷۰ قدشه حدودای پنجاه کیلوئه

هر وخ خیلی گشنش میشه آب دهنشو قورت میده همون واسه سیر شدنش کافیه

.

.

.

به نظرم یه عده پیدا بشن اسپری و مام نذر کنن دم مترو پخش کنن

خیلی بیشتر ثواب می‌کنن تا جوجه‌کباب بدن توی بهش‌زهرا !

.

.

.

یه وختایی نمی رم دمه یخچال که پیشه من شرمنده نشه

خدا هیچ یخچالی رو شرمنده ی صاحبش نکنه

.

.

.

فقط تو ایرانه که موقع سبقت از ماشین جلویی

تمام سر نشینان دو ماشین همدیگه رو نگاه میکنن !

.

.

.

من گم شده ام …

از یابنده تقاضا می شود …

من را به حال ِ خود َم رها کند !

.

.

.

دوستم اس ام اس داده:میدونی جریان چیه؟؟؟ گفتم : نه

گفت :واقعأ نمیدونی؟ خاک بر سرت!!

گفتم : خب نمیدونم. جریان چیه؟ بگو

میگه: مقدار الکتریسیته ای که از مدار عبور میکنه رو میگن جریان!!

خدایاااااااااااا منو ببر راحت شم…..

.

.

.

میخواین بدونین تنهایی یعنی چی؟

تنهایی یعنی بری توالت , کارای لازم رو انجام بدی…

بعد شیر آب را واز کنی و ببینی ای دل غافل!! آب نیست…

اونوقت داد بزنی یکی آب برسونه…

ولی کسی نباشه یه آفتابه آب بده دستت!!!

هی وای… ببخشید اشک جلوی چشمامو گرفته دیگه نمی تونم ادامه بدم…

.

.

.

دکمه روشن کنترلو ۲۰ بار میزنی تلویزیون روشن نمیشه !

عصبانی میشی ۲ بار پشت سرهم محکم فشار میدی

روشن میشه دوباره خاموش میشه !

.

.

.

ﺁﺭﺍﯾﺶ ﭼﯿﺴﺖ ؟!

ﻻﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﻱ ﻭ ﺿﺨﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻣﻴﺪﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !

.

.

.

کافیه بنا بزاری یکی رو نبینی و باهاش رو به رو نشی

تو یه کوچه خلوت تو کلکته هندوستان داری بستنی می خوری

از رو به روت درمیاد

.

.

.

اگه تو یخچال آب خنک نباشه بخوای از شیر آب بریزی

نیم ساعتم وایسی آب خنک نمیشه

فقط کافیه آبگرمکن خراب بشه و آب گرم بخوای!

از شیر آب یخی میاد در حد آلاسکا

.

.

.

یکی از آپشن های عطر مشهدی اینه که

برای از بین بردن بویش باید اون قسمت از بدن را قطع کنی !

.

.

.

دقت کردین هروقت میخایین موهاتونو اصلاح کنین ۲۰۰ نفر نشستن تو صف

ولی درست فردای روزی که موهاتو اصلاح میکنی

آرایشگر از بیکاری یه شیلنگ گرفته دستش داره جلوی مغازه رو میشوره!!

.

.

.

دقت کردین وقتی موجودی حساب بانکیتون رو به اتمامه

حتما باید مریض بشی، ماشینت خراب شه، دندونت درد کنه

و یه مسافرت اجباری برات پیش بیاد!

.

.

.

ابتدایی که بودیم نمره هامون رو باید میدادیم اولیامون امضا میکردن….

بعد میگن چرا بین دهه شصتی ها انقد جاعل سند و اینا پیدا شد؟

خو خود اولیا نامحسوس این استعدادو تو وجودمون شکوفا کردن!

.

.

.

همسایه‌مون تو یه آپارتمان ۵۰ متری ۳ ماهه داره بنائی می‌کنه

یکی نیست بگه تخت جمشید می‌سازی اون تو؟؟

یا کوبیدی میخوای یه ۵۰ طبقه بسازی

.

.

.

تو یه سایت خارجی یه برنامه بود که میگفت کی به ارزوهات میرسی

وفتی دکمه رو فشار دادم نوشت : اون سالی که تیم ملی کشورت

میره به جام جهانی سال براورده شدن ارزوهای توئه !

همونجا بود که دونستم حالا حالاها قرار نیست فرجی بشه پس

.

.

.

یعنی اگه ایرانسل و همراه اول

ما رو به تماشای مسابقه فوتبال دعوت نکنند کسی نگاه نمیکنه ؟؟!

نه واقعا برام سواله!

.

.

.

دقت کردین ؟

همینکه هندزفری رو میذاری تو گوشت همه ملت سوال کردنشون میگیره:|

.

.

.

اگر کسی مرا خواست . . . بگویید رفته !

اگر پرسید کجا؟

بگویید رفته بخوابه

حتما نباید یه چیز عاشقی باشه که !

.

.

.

دقت کردین !؟

اونی که مدال برنز می گیره خوشحال تر از اونیه که مدال نقره می گیره !

.

.

.

رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.

تو عوارض جانبیش نوشته:

سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب

دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه

نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !

فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود

.

.

.

دقت کردین !؟

وقت نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره !

.

.

.

اصولا اشتباه در تایپ پسوورد معمولا در چند حرف آخر اتفاق می افته

بطوری‌که نفهمی کجا اشتباه شده و مجبور شی همشو پاک کنی و از اول تایپ کنی !





میدونین چرا مردا عینک آفتابی میزنن ؟


.

.

.

.

.

7% : بخاطر نور خورشید

23% : بخاطر اینکه ظاهر باحالی داشته باشن

70% : نمیخوان بقیه بدوونن دارن به کجا نگاه میکنن!!!
.

.

.
شانس ، زنگ در بقیه رو میزنه با کله میره تو

به ما که میرسه زنگ میزنه فرار میکنه!!!

.

.

.




الان یه پرتقال خوردم ، مزه ی نارنگی میداد �


یادش بخیر قدیما حداقل میوه ها فتوشاپ نبودن !


.

.

.
رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده


چه کار کنم؟


میگه صدای ضبط رو زیاد کن !


.سایپا مطمئن ...



.

.

.
به عمم ميگم نظرت چيه در مورد عمه بودنت ؟!!

زل زد تو چشام و گفت : خيلي بي شعوري...

.

.

.
داشتم احساس خفگی میکردم...

فک کردم بغض دارم

تا اینکه مامانم گفت: لباستو چرا برعکس پوشیدی ؟....

.

.

.



یارو کتاب نوشته , چگونه ۱۲۰ سال عمر کنیم

بعد خودش تو ۶۷ سالگی مرده !!
.

.

.



تنهایی‌ یعنی :

سیر ترشی ات را بخور ، بوسه‌ای در کار نیست ...!

.

.

.
ای کاش زمان به عقب بر میگشت
.
.
اونـــوخت تو اولین دیدارمون به جای لبخـــند
.
.
جفت پا میرفتم تو صورتت!!!

.

.

.
نمی دونم چه حکمتیه، اینا که میرن بدنسازی

اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!!!
.

.

.


فکر کن با دوست دخترت رفتی شمال دوست دخترت داره غرق میشه

و تو فقط دو تا گزینه داری:

کدوم یکی رو انتخاب میکنی؟

1. زنگ بزنی اون یکی دوست دخترت بیاد شمال

2. همونجا بگردی یک دوست دختر جدید پیدا کنی

.

.

.

آآآمــاشــالا کیست؟!

شـخـصـی کـه بـه مـدت ۲۰ سـال اسـت

� ابــی� در کنسـرت هـایـش او را صـدا میـزنـد...


.

.

.

بابام داشت به دوستش شنا ياد مي داد گفت :

حالا پاهاي عقبتو تكون بده !!!


.

.

.
اینقدر روشنفكرم
كه بعضي وقتا شبا نورش نميذاره مادرم اينا راحت بخوابن ...

.

.

.
اینم دغدغه ی جدید دخترا

ماه رمضون ، ماه مهمونی خدا نزديكه!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وای حالا من چی بپوشم ؟؟!!.


.

.

.
پسر عمه ام مو کاشته بینیشو عمل کرده بوتاکسم زده


ابرو هاشم که از ابروی زنا نازکتره.فک کنم امروز فردا پروتز هم بذاره.


فقط هر کاریش میکنیم سیبیلاشو نمیزنه.


میگه مرد باید سیبیل داشته باشه!!!

.

.

.

دیدین صبحا که بیدار میشین

بعدش یه لحظه دوباره میخوابین

بیدار که میشی میبینی 30 دقیقه گذشته

حالا تابلو که 2 دقیقه بیشتر نخوابیدیا !

فکر میکنن ما خریم ... !!!

.

.

.
دوستم بهم میگه:واسه تولد دوس دخترم چی بخرم؟

میگم: میخوای خیلی غافلگیرش کنی؟

میگه: آره!

میگم: شماره پاشو ازش بگیر،بعدش براش روسری بخر ..!


.

.

.
بعضی ها مثل دستگاه سی تی اسکن میمونن

فقط تو وجود آدما دنبال عیب میگردن...


.

.

.
یه جا تو فیس‌بوک دیدم پرسیدن قدتون چقدره ؟

جوابا رو دیدم لذت بردم ، خدایا شکرت ، دختر زیر ۱۷۰ نداریم تو ایران...

و پسرا هم همه بالای 190 .............ماشالاه...

.

.

.
يه پسری که ماشینbenz داره میره سره قرار با دوست دخترش!

پسر:عزیزم من یه چیزیو بهت دروغ گفتم و الان میخوام بهت راستشو بگم!

دختر:چیو دروغ گفتی؟

پسر:من ازدواج کردم و ۳ تا بچه دارم!

دختر:اوه بابا ترسوندی منو، فک کردم میخوای بگی benz ماله خودت نیست!

.

.

.
بابام اومده تو اتاق میگه اینترنت قطعه....؟میگم نه!!

میگه پس چرا داری درس میخونی....؟ منو میگی
.

.

.


انقد حال میکنم با اینایی که مواظب وسایلشون هستن ،

بعد میان قایمشون کنن که خراب نشن ، گمشون میکنن!!

نمونه اش : بابام ..

"کنسرو هوا" هم از چین آمد

برترین ها: چن گوانگبیائو یک تاجر و خیر چینی است که اخیرا خط تولید کنسروهای حاوی هوای تازه را راه اندازی کرده است. این هوای تازه از چین و تایوان جمع آوری می شود و روی قوطی های این جمله نوشته شده است: "چن گوانگبیائو: مرد خوب". هر کنسرو 0.80 دلار قیمت دارد.


"کنسرو هوا" هم از چین آمد


آلودگی هوای چین حقیقتی غیر قابل انکار است ولی به نظر می رسد که مسئولین به دنبال راه حل نیستند. در واقع آقای گیانگبیائو سعی می کند تا با روشی کاملا نو، توجه مردم را به این معضل جلب کند.

"کنسرو هوا" هم از چین آمد


روش استفاده از این کنسروها ساده است. کافی است آن را باز کنید و مستقیما "بنوشید" یا بینی خود را در نزدیکی آن قرار دهید و نفس بکشید.

"کنسرو هوا" هم از چین آمد


به گزارش برترین ها، آقای گیانگبیائو ابتدا در ماه آگوست ایده خود را اعلام کرده بود ولی با انتقاد کاربران اینترنت مواجه شده بود.این کاربران او را به خودنمایی متهم کرده و می گفتند هوای تازه متعلق به همه است و کسی حق فروش آن را ندارد.

"کنسرو هوا" هم از چین آمد


"کنسرو هوا" هم از چین آمد

نقـل قـول هـای بزرگان

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

♪♫♪ نقـل قـول هـای بزرگان ♪♫♪

۴ مهر ۱۳۹۱

داستان:لالایی آرام بخش

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.



پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.



این بگو مگوها همچنان ادامه داشت.



تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف میکند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده می کند و شبی همه سرو صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط می کند.



پیر مرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است !



از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود

داستانکی از جیمز تیت




در زندگی قبلیم سگ بودم، یک سگ خیلی خوب، و به همین خاطر به درجه ی انسان بودن ترفیع داده شدم. سگ بودن را دوست داشتم. برای کشاورز فقیری کار می کردم و گله ی گوسفندهایش را می پاییدم. گرگ ها و کایوت ها تقریبا هر شب تلاش می کردند پنجه ام را بخوابانند ولی حتی یکبار هم گوسفندی را از دست ندادم. کشاورز با غذاهای خوبی جایزه ام را می داد، غذاهایی از سفره ی خودش. اون شاید فقیر بود، ولی خوب می خورد. داشتم می گفتم، با بچه هایش وقتی مدرسه نمی رفتند یا در دشت کار می کردند، بازی می کردم. آنقدر دوستم داشتند که هر سگی آرزویش را داشت. وقتی پیر شدم آنها سگ جدیدی آوردند و من راه و رسم کار را یادش دادم. او به سرعت یاد گرفت و کشاورز هم من را به داخل خانه شان برد تا با آنها زندگی کنم. من هر روز صبح دمپایی هایش را می آوردم، و کشاورز هم پیر می شد. به آرامی رو به مرگ می رفتم. هر لحظه اندکی. کشاورز این را می دانست و سگ جدید را هر چند وقت یکبار به دیدنم میاورد .سگ جدید من را با پشتک و واروهایش سرگرم میکرد و پوزه به پوزه ام می مالید. و بعد یک روز صبح دیگر برنخاستم. آنها طی یک مراسم عالی پایین رودخانه در زیر سایه درختی به خاکم سپردند. آن پایان سگ بودن من بود. گاهی آنقدر دلتنگش می شوم که کنار پنجره نشسته و گریه می کنم. حالا در یک ساختمان بلند زندگی میکنم که چشم اندازش به توده ساختمان های دیگر است. محل کارم اطاقکی است و تمام طول روز به ندرت کسی همصحبتم می شود. این پاداش من برای یک سگ خوب بودن است. گرگ نماها حتی مرا نمی بینند. آنها از من نمی ترسند.

برای آنکه در آینده دچار فراموشی نشوید

یک خبر خوب برای همه انسان ها: انسان ها بیشتر و بیشتر عمر می کنند. و اما یک خبر بد باز هم برای همه انسان ها: خبر قبلی به آن معناست که تعداد بیشتری از انسان ها در سال های بعد به فراموشی و از دست دادن حافظه دچار می شوند.
 
این یعنی شما هر سنی هم داشته باشید در خطر ابتلا به فراموشی در سال های بعد هستید اما می توانید با استفاده از این راهنما و به کار گرفتن نکته های موجود در این مطلب از ابتلا به فراموشی فرار کنید.
مهم ترین نکته درباره محافظت از مغزتان در مقابل بیماری فراموشی سالخوردگی این است که برنامه ریزی و آن را از همین امروز شروع کنید. درست است که بیماری فراموشی سالخوردگی و سایر مشکلات حافظه ای (مثل آلزایمر) از 60سالگی به بالا شروع می شود اما شما برای محافظت از مغزتان باید از همین حالا اقدامات لازم را شروع کنید.
البته شاید فکر کنید برای جلوگیری از دچار شدن به بیماری های حافظه ای هنوز خیلی وقت دارید اما مطالعات پزشکان انجمن ملی بیماری های اعصاب و روان انگلستان نشان داده در واقع اولین نشانه های کاهش عملکرد نورون های عصبی و سرعت و انتقال رشته های عصبی در حدود 30سالگی شروع شده و در 40 سالگی آرام آرام تخریب سلول های مغزی آغاز می شود.
البته فراموشی اتفاق عجیبی در انسان نیست و همه انسان ها برخی مسایل را از خاطر می برند و این یک اتفاق طبیعی است. اما بیماری فراموشی حالتی است که در آن فرد تقریبا همه چیز را از یاد می برد و ذهن او مثل تخته سیاهی می شود که هرچه روی آن بنویسد، فوری پاک می شود.
خوشبختانه شما می توانید برای جلوگیری از این مشکل کارهای زیادی برای کمک به مغزتان انجام دهید، برای مثال هر اقدامی که به تقویت قلب شما بینجامد به مغز شما هم کمک می کند. قلب شما خون را به تمام بدن پمپاژ می کند و اکسیژن را به تمام بافت ها می رساند و طبیعی است که مشکل در کار قلب باعث اختلال در رساندن اکسیژن به بافت ها (وبافت مغز) و مشکلات بعدی می شود.
درباره سایر مشکلات حاشیه ای، باید گفت براساس مطالعات انجام گرفته بیشتر افراد جوانی که مبتلا به دمانس و فراموشی و مشکلات ذهنی، اضافه وزن، بیماری دیابت، یا افرادی که دچار سکته مغزی می شوند سه برابر دیگران دچار فراموشی پیری یا آلزایمر می شوند.
این نکته ها نشان می دهد که شما با رعایت کردن بهداشت می توانید مانع ابتلای خود به فراموشی در سال های بعد شوید. تا می توانید از ذهن تان استفاده کنید، بخوانید و بعد آنچه را که خوانده اید برای خودتان تکرار کنید، از تخیلات خودتان بنویسید، نقاشی کنید و بازی های ذهنی انجام دهید.
پنج نشانه و راه حل که نمی گذارد در آینده فراموشی بگیرید
این پنج راه حل به شما کمک می کند تا از ماده خاکستری مغزتان علیه پیر شدن محافظت کنید.
1 -نوع دست دادن:
دست دادن قوی، نشان دهنده قدرت شماست، اما حواس تان باشد که این موضوع نشان دهنده احتمال کمتر ابتلای شما به آلزایمر در آینده است. در واقع اگر قدرت دست شما زیاد باشد احتمال کمتری دارد که به آلزایمر دچار شوید. برای آنکه قدرت خود را بسنجید می توانید دمبل هایی به وزن یک دهم وزن خودتان را در هر دست بگیرید و با آنها حرکت کنید. اگر نتوانید 25 متر را با این وزنه ها در دست طی کنید، یعنی احتیاج به تمرینات قدرتی دارید.
2 -وضعیت سلامت لثه ها:
لثه های خونریزی دهنده به معنای افزایش احتمال ابتلا به آلزایمر در آینده است. مطالعات نشان داده افرادی که دچار مشکلات لثه هستند و بهداشت دهان و دندان را رعایت نمی کنند به احتمال بیشتری در آینده دچار مشکل از دست دادن حافظه و مشکلات شناختی می شوند. رابطه قوی هم میان سلامت لثه ها و سلامت قلب وجود دارد و شاید همین عدم سلامت قلب در افرادی که دچار مشکلات لثه هستند علت مشکلات حافظه ای در آینده باشد.
3 -فعالیت های شوک آور برای مغز
بعضی انسان ها سورپرایز شدن را دوست دارند و بعضی نه، اما مطمئن باشید که مغز همه انسان ها سورپرایز را دوست دارد. در واقع مطالعات پژوهشگران دانشکده «یو سی ال ای» نشان داده که قرار گرفتن در مقابل مسایل سخت و یک معما و حل یک مساله می تواند مانع از تخریب پروتئین های خاص در مغز شود. حل جدول کلمات متقاطع و سودوکو ذهن شما را به چالش می کشد، سپس سعی کنید در کارتان هم تنوع ایجاد کنید و به حل مسایل کاری بپردازید.
4 -خوردن سبزیجات:
بهترین کمک تغذیه ای که می توانید به مغزتان بکنید، خوردن سبزیجات غنی از فولات و در کل خانواده ویتامین های B است. افزایش فولات در رژیم غذایی باعث کاهش احتمال ابتلا به بیماری های آلزایمر و دمانس می شود. برای همین بهترین کار این است که سبزیجات، ماهی، قهوه و زردچوبه را به رژیم غذایی تان اضافه کنید.
5 -ضربه های مغزی:
هرگونه ضربه واردشده به سر می تواند احتمال ابتلا به دمانس در آینده را بالا ببرد. حتی زدن ضربه با سر به توپ (هد زدن) هم ممکن است در آینده باعث افزایش احتمال ابتلا به فراموشی شود. برای همین سعی کنید تا می توانید از سرتان در مقابل هر ضربه یا اتفاقی محافظت کنید.

محتوای فیلم موهن علیه پیامبر چیست؟

مشرق: در حالی که پخش فیلمی موهن موجب خشم مسلمانان، به ویژه در لیبی و مصر و حمله به سفارت آمریکا در این کشورها شده، محتوای این فیلم چیست؟
 
فیلم مذکور از سوی تری جونز، کشیش ضد اسلام اهل فلوریدای آمریکا، منتشر شده که اعلام کرده‌ است انتشار این فیلم  به مناسبت سالگرد حملات یازده سپتامبر صورت گرفته است.
 
در این فیلم دوساعته، شخصیت ارزشمند پیامبر اکرم (ص) به طنز گرفته شده و این چهره پاک، فردی ترسیم شده‌ است که گناهان بسیاری مرتکب می‌شود.
  «سَم باسیل»، نویسنده و کارگردان این فیلم، که «برائت از مسلمانان» نام دارد یک یهودی آمریکایی اهل کالیفرنیا و شاغل در بخش مستغلات است، اما پخش و توزیع فیلم را تری جونز برعهده دارد.
 
سم باسیل که هم‌اینک در مخفیگاه به‌ سر می‌برد به «وال‌ استریت جورنال» گفته‌ است که «بیش از ۱۰۰ یهودی با اعطای ۵ میلیون دلار» در تأمین مالی این فیلم کمک کرده‌اند و این فیلم با شرکت ۶۰ هنرپیشه و ۴۵ نفر پشت صحنه در سه ماه ساخته شده‌ است.
 
به گفته «سم باسیل»، این فیلم تاکنون تنها یک بار اکران شده که اوایل سال جاری در سالنی تقریباً خالی در هالیوود بوده است.
 
تری جونز، کشیش کلیسای گِینزویل فلوریدا، که شبکه خبری سی‌ان‌ان در وب‌سایت خود او را کشیشی «جویای نام» توصیف می‌کند پیشتر در اردیبهشت‌ماه امسال قرآن را آتش زده بود.
 
تری جونز روز ۲۰ مارس ۲۰۱۱ نیز یک نسخه از قرآن را در کلیسای خود به آتش کشید که این اقدام تظاهرات گسترده‌ای را در افغانستان به دنبال داشت که طی آن ده‌ها تن کشته و زخمی شدند.
 
 این فیلم موهن که با دو نام "برائت از مسلمانان" و "زندگی محمد[ص] رسول اسلام"معرفی شده یک فیلم یک فیلم آماتوری به کارگردانی «سام باسیل» است و حاوی صحنه‌ها و توهین‌هایی به پیامبر اکرم(ص) است که زبان از بیان آنها شرم می‌کند.
 
این فیلم پیش از این تنها یک بار در سالنی در هالیوود به شکل خصوصی نمایش داده شد و قرار بود در سالگرد حادثه 11 سپتامبر در کلیسای تری جونز (کشیش سفیه) به نمایش درآید؛ اما این نمایش لغو شد.
 این کشیش طبق اعلام قبلی، حرکت موهن دیگری به نام «محاکمه مردمی محمد[ص]» برگزار کرد و به زعم خود آن حضرت را محاکمه نمود. قرار بود این فیلم در کنار این محاکمه نمایش داده شود.
 اما علیرغم لغو پخش رسمی فیلم موهن، بخش‌هایی از این فیلم در فضای مجازی منتشر گردید و چون این کار از سوی قبطیان مهاجر مصری انجام شد، نخستین واکنش‌ها از مصر علیه این اقدام برخاست و سپس به لیبی، یمن و دیگر کشورها کشیده شد.
 شخصیت‏های مسلمان، مسیحی، قبطی و نیز کاخ سفید ساخت این فیلم را محکوم کردند؛ اما مسلمانان خشمگین در مصر و لیبی، با حمله به نمایندگی های سیاسی آمریکا در "قاهره" و "بنغازی"، سفیر آمریکا در لیبی را کشتند.
 
 دولت آمریکا که اینک با خشم مسلمانان بیدارشده مواجه شده است تلاش می‏کند خود را از این اقدام موهن بری کند؛ اما آیا می‏توان باور کرد که ساخت فیلمی با سرمایه هنگفت 5 میلیون دلاری و نیز اقدامات مستمر کشیش دیوانه بدون اطلاع و رضایت مقامات کاخ سفید انجام شده باشد؟

 زمان این فیلم 2 ساعت است اما بخش هایی چند دقیقه ای از آن (به زبان انگلیسی و نیز با دوبله به زبان مصری محلی) بر روی شبکه ویدئویی "یوتیوب" منتشر گردیده است.

 
 مشخصات فیلم

 نام فیلم: برائت از مسلمانان (زندگی محمد رسول اسلام)
 سناریست، تهیه کننده و کارگردان: سام باسیل (به انگلیسی: (Sam Bacile
 محصول: 2011 ـ ایالات متحده آمریکا
 زمان: 120 دقیقه
 حامیان مادی: صهیونیست‏ها.
 حامیان معنوی: «عصمت زقلمه» رییس دولت خودخوانده قبطی (هیئت عالی حکومت قبطیان مهاجر در آمریکا) ـ «موریس صادق» وکیل قبطی دادگستری ـ «تری جونز» کشیش قرآن‏سوز آمریکایی.

 داستان فیلم

 این فیلم با صحنه‌هایی از حملات گروه‌های تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز می‏شود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله می‏کنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازه اش را ویران می کنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.
 فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر اعظم(ص) در صدر اسلام منتقل می‌شود و با پخش صحنه های مبتذل (که از بیان آنها معذوریم)، علاوه بر توهین به پیامبر اکرم(ص)، دین اسلام را به عنوان "سرطان" و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان می دهد.



 
 گذشته از صحنه‏ های سخیفی که ارزش بیان ندارد، یکی از شیطنتهای فیلم آن است که مسلمانان را افرادی شکنجه‏ گر معرفی کرده است و در صحنه ای از فیلم یک زن سالخورده به نحو عجیبی شکنجه می شود؛ در حالی که در تاریخ اسلام چنین چیزی مشاهده نمی شود. در واقع، در این فیلم بسیاری از جنایت‏هایی که نظامیان آمریکایی، اسرائیلی و غربی در سال‏های اخیر در حق مردم فلسطین، عراق و افغانستان انجام داده و در "گوانتانامو" و "ابوغریب" مرتکب شده اند را بی‏شرمانه به اسلام و مسلمانان نسبت می‏دهد.

در این فیلم نقش پیامبر(ص) را یک بازیگر آمریکایی با رفتاری کمدی و توهین‌آمیز بازی می‌کند و در آن تلاش شده است تا نزول وحی بر پیامبر(ص) را دروغ معرفی کند.

 روزنامه وال استریت ژورنال در توصیف این فیلم نوشت: فیلم "برائت از مسلمانان" یک فیلم سیاسی و نه مذهبی است و در آن از اسلام به عنوان سرطان یاد شده است.

 آشنایی با کارگردان

 سام باسیل یک شهروند اسرائیلی ـ آمریکایی ایالات متحده است. وی یک مشاور املاک و مدیر شرکت‏های ساخمانی است که در کالیفرنیای جنوبی زندگی می‌کند . علیرغم عدم انتشار هیچ تصویری از وی، او یک شخص حقیقی است و سنی بین 52 تا 56 سال دارد. (یعنی سام باسیل، یک نام مستعار نیست).
 باسیل از روز سه شنبه (۱۱ سپتامبر 2012 ـ ۲۱ شهریور 1391) که با روزنامه صهیونیستی "هاآرتص" و روزنامه آمریکایی "وال ستریت ژورنال" مصاحبه کرد ناپدید شد و از مکان اختفای وی اطلاعی در دست نیست.

 وی به روزنامه " وال استریت ژورنال" گفت: "برای این فیلم 5 میلیون دلار از یکصد صهیونیست اعانه جمع آوری شده است. این فیلم با استفاده از 59 بازیگر و تیمی 45 نفره در پشت صحنه، به مدت سه ماه در اواسط سال گذشته میلادی در کالیفرنیا تولید شد".
 با وجود این هزینه هنگفت، کیفیت فیلم بسیار پایین و دکورها و صحنه‏ ها بسیار آماتوری و پیش پا افتاده است.

اما پس از ابراز انزجار مسلمانان جهان رسانه های غربی سعی می کنند هویت واقعی سازنده فیلم را مخفی کنند.
دویچه وله در گزارشی ادعا کرد: یک فعال مسیحی‌مذهب که به گفته‌ی خود در جریان تهیه فیلم همکاری داشته، اما می‌گوید که "بسیل" نام مستعار است و فرد مورد نظر نه یهودی‌مذهب است و نه اسرائیلی. به گفته‌ی استیو کلین، گروهی از شهروندان ایالات متحده که در خاورمیانه متولد شده‌اند، فیلم را تهیه کرده‌اند.

دویچه وله مدعی شد: بنا بر اعلام منابع اسرائیلی نیز شخصی با نام "بسیل" در فهرست شهروندان این کشور ثبت نشده است. استیو کلین از هویت واقعی کارگردان اظهار بی‌اطلاعی کرده است.

 آشنایی با حامیان فیلم

 گروه موسوم به «قبطیان مهاجر»: دکتر عصمت زقلمة از شخصیت‏های قبطی مهاجر و ساکن در آمریکا، در سال گذشته میلادی با ادعای اینکه مسیحیان قبطی مصر در معرض ظلم و قتل هستند "حکومت قبطی در تبعید" را تشکیل داد و خود را رییس آن اعلام کرد. دیگر مقامات این دولت خودخوانده «مستشار موریس صادق» مدیر اجرایی، «مهندس نبیل بسادة» دبیرکل و «مهندس إیلیا باسیلی» هماهنگ کننده بین المللی آن هستند.
 اما رهبران قبطی مقیم مصر، با رد تشکیل این دولت، اعلام کردند که زقلمة و موریس را نماینده خود نمی دانند.

 «تری جونز» : کشیش یک کلیسای کوچکی در ایالت فلوریدا است. وی جایگاهی در بین مسیحیان آمریکا ندارد و در کلیسای محلی او تنها حدود 20 و حداکثر ۵۰ نفر حاضر می‏شوند.

وی از 11 سپتامبر سال 2001 تاکنون به همراه همسرش در کلیسایی کوچک در شهر "گینسویل" حمله علیه جهان اسلام را آغاز کردند. جونز در نهمین سالگرد حملات یازده سپتامبر خواستار برگزاری مراسم قرآن سوزی شد و سرانجام پس از غائله ‏های رسانه‏ ای فراوان و کسب شهرت منفی جهانی، در روز ۲۰ مارس ۲۰۱۱ این کار موهن را انجام داد.




عواقب این کار ابلهانه وی گریبانگیر آمریکائیان مقیم کشورهای اسلامی و کارکنان سازمان ملل شد؛ و فقط در "مزار شریف" افغانستان دست کم ۱۲ نفر از نیروهای سازمان ملل کشته شدند.

تری جونز از سوی رهبران دینی مسیحیت نیز مردود است و علاوه بر محکومیت رسمی وی از سوی "واتیکان" روحانیون مختلف مسیحی نیز کار وی را نفی کرده‏ اند. رهبران دینی شهر دیربورن نیز با موضع‌گیری در برابر این تصمیم ضددینی تری جونز اعلام کرده بودند که مقابل مرکز اسلامی دیربورن گرد هم خواهند آمد تا اعلام کنند مخالف اهانت به احساسات اقلیت‌های مسلمان هستند.

 وی پس از آنکه با سوءاستفاده از غائله سوزاندن قرآن در دو سال گذشته، از یک کشیش روستایی به یک چهره جهانی تبدیل شد پارسال نیز تبلیغات شدیدی را آغاز و سرانجام نسخه ای از قرآن را به آتش کشید. او امسال نیز نمایش مضحک "محاکمه مردمی پیامبر(ص)" را به راه انداخت.

سوء استفاده کارگردان از عوامل فیلم؟

 در همین حال یک بازیگر زن که در این فیلم ایفای نقش کرده است ادعا کرد که عوامل فیلم از آنچه سازنده آن دنبال می‌کرده است، مطلع نبوده‌اند. وی می‌گوید که به وی گفته نشده بود که این فیلم در نهایت به کجا خواهد انجامید؛ بلکه در زمان فیلمبرداری، فیلم مزبور «جنگجویان صحرا» نام داشته و زمان آن نیز مربوط به هزاران سال پیش از ولادت پیامبر اسلام(ص) بوده است.
 
این بازیگر که «سیندی لی گارسیا» نام دارد، تصریح کرد: «قرار نبود این فیلم هیچ کاری به مذهب داشته باشد، بلکه قرار بود نشان دهد که در گذشته شرایط در مصر چگونه بوده است؟ در این فیلم در رابطه با [حضرت] محمد(ص) و یا مسلمانان چیزی نبود.»
 
  یکی دیگر از اعضای گروه سازنده فیلم موهن هم که به دلایل امنیتی خواست تا نامی از وی برده نشود، روز چهارشنبه در پیامی به شبکه خبری سی‌ان‌ان ابراز داشت: «تمام عوامل فیلم بشدت ناراحت هستند و احساس می‌کنند تهیه‌کننده فیلم از آنها سوءاستفاده کرده است. ما از این فیلم حمایت نمی‌کنیم و درباره مقصود و منظور آن دچار گمراهی شدیم. ما از بازنویسی‌های کامل فیلمنامه و دروغ‌هایی که به عوامل فیلم گفته شد، شوکه شده‌ایم.»   

  همچنین بیانیه‌ای از سوی عوامل فیلم منتشر و در آن اعلام شده است که نام پیامبر اسلام(ص) و هرچه که مربوط به اسلام است، پس از پایان مراحل فیلمبرداری به فیلم مزبور اضافه شده است. همچنین دیالوگ‌های اهانت‌امیز فیلم مزبور در زمان فیلم‌برداری ضبط نشده‌اند بلکه آن نیز بعداً به‌وسیله دوبله تغییر داده شده و جایگزین دیالوگ‌های اصلی شده‌اند.
این بیانیه تأکید کرده است که سام باسیل کارگردان فیلم از عوامل سازنده آن سوءاستفاده کرده است

5 راز حل نشده در تاریخ + تصاویر

سیاری از مناطق در دنیا وجود دارند که رازهای را در دل خودشان نگه می دارند و در طی سال های بسیار زیاد این رازها بدون هیچ جوابی باق مانده اند.
 
این رازهای حل نشده اغلب از مسائلی است که در گذشته اتفاق افتاده است و این روزها حتی با پیشرفته ترین وسایل نیز نمی توان آن را فهمید. دانشمندان بر این اعتقاد هستند که برخی از آن ها ممکن است تا سال های زیاد در آینده نیز حل نشوند.
مثلث برمودا

نام مثلث برمودا را حتما شنیده اید. سه جزیره در اقیانوس اطلس که هر ساله قربانی های بسیار زیادی را می گیرند. این مثلث باعث شده است که تا به حال کشتی ها و هواپیماهای بسیار زیادی در این منطقه دچار مشکل شوند. همچنان نیز کسی نمی داند چه اتفاقی دراین منطقه رخ میدهد چرا که کسی نمی تواند به انجا برسد.

خطوط نازکار

پرو کشوری است که یکی از این رازهای دنیا را در دل خودش قرار داده است. این راز را خطوط نازکار تشکیل می دهند. ای خطوط که به شکل حیوان ها و البته موجودات متفاوت است با سنگ درست شده اند و عده ای آن ها را به موجودات فضایی نسبت می دهند. این خطوط به قدری بزرگ هستند که انسان های باستان امکانات تشکیل آن را نداشته اند.

موهای فرشتگان

یکی از رازهای سر به مهری که در دنیا وجود دارد اغلب در اروپا، استرالیا و امریکار رخ داده است. مردم ادعا می کنند که در برخی از روزها چیزهایی از آسمان به زمین میریزد که بسیار شبیه به مو هستند و البته خیلی سریع نیز از بین می روند. البته همچنان اطلاعاتی در مورد آن ها در دسترس نیست چرا که نمونه ای از آن به وجود ندارند.

صداهای تاوس
"تاوس" نام یک شهر در مکزیک است که در برخی از مواقع صداهای بسیار عجیبی در این شهر می پیچد اما همچنان کسی نمی داند این صداها از چه منبعی به وجود می آیند. این صداها بسیار شبیه فریاد زدن انسان ها هستند و همچنین بسیار بلند و پر سر و صدا است.

سنگ های دروپا

در سال 1938 تعدادی از زبده ترین باستان شناس ها در حال کاوش در یکی از کوهستان های چین بودند که ناگهان با تعدادی سنگ که به صورت دیسک های فشرده امروزی تراش خورده بودند رو برو شدند. این سنگ ها هیچ پشتوانه تاریخی ندارند و بر روی آن ها اطلاعاتی در مورد آسمان و زمین حکاکی شده است

جملات زیبا و ارزشمند از کوروش بزرگ

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
 
  • آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست؛ چرا که جاودانند!

  • فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند، تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد.

  • باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست...

  • من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم.

  • همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند.

  • حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید!

  • کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید.

  • هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد، به کار خود سامان داده است!

  • به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست، به آنچه دستور میدهم عمل کنید.

  • وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما.

  • خداوندا دستهایم خالی است و دلم غرق در آرزوها؛ یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان، یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن!

  • دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…

  • اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

  • آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است.

  • سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد.

  • اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.

  • افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

  • پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن؛ ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

  • کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم.

  • انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند.

  • تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است.

  • من یاور یقین و عدالتم، من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد، من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

  • عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.

  • آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.

  • وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید.

  • دشوارترین قدم، همان قدم اول است.

۳ مهر ۱۳۹۱

کاریکلماتور

  • عشق:
وقتی تاریخ مصرف عشق به اتمام رسید، زندگی اش مسموم شد.
  • توان:
بعضی ها عددی نیستند؛ ما آن ها را به توان رسانده ایم.
  • معرکه:
وقتی کلاهتان پس معرکه باشد، تازه اول معرکه اید.
  • موی سپید:
حتی موهایم هم می دانند که پایان شب سیه سپید است.
  • قوزک:
آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم.
  • قانون:
عده‎ای قانون را «پیاده» می‎کنند که خود «سوار» شوند.
  • آینده:
برای این که «آینده»اش را خراب کنند «حال»ش را گرفتند.
  • مخالفان رژیم:
آدم‎های لاغر با «رژیم» مخالفند.
  • دریا:
زیباترین لب دنیا، لب دریاست.
  • عنکبوت:
بی صداترین تار را عنکبوت می نوازد.
  • قلم:
قلمی که مغز ندارد، حتما آبرویت را خواهد برد.
  • گرسنگی:
هیچ کس گرسنه نیست، همه روزی چند وعده گول می خورند.
  • فریاد:
نقاش لال، فریاد می کشید.
  • آزادی:
بعضی ها در ترافیک انقلابند و بعضی ها در مسیر آزادی.
  • هنر:
خیلی از معتادها تابلو هستند اما ارزش هنری ندارند.
  • قصاب ها:
قصاب ها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم می زنند.
  • ساعت:
ساعت لاشه ی زمان است که بر روی مچ سنگینی می کند.
  • سیاستمدار:
خیلی چیزها را زیر پا گذاشت؛ اما باز هم، همقد سیاستمداران نشد.
  • سواری:
همه چیز بر وفق مراد است و بعضی ها سوار بر خر مراد.
  • وصله:
بعضی ها خیاط نیستند؛ اما خوب وصله هایی به آدم می چسبانند.
  • وقت:
چون وقتمان خیلی کم بود، همه چیز بین ما زود تمام شد.
  • رویا:
من با رویا زندگی می کنم و رویا با دیگری.
  • یک پیکر:
به جز سیاستمدران، بنی آدم اعضای یک پیکرند.

 سهراب گل هاشم

هیچ وقت سر به سر یک زن نذار

روزی روزگاری یک زن آمریکایی قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه…
شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه…
زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟
مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی”
زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره …
دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ،
مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟
زن : ممنون ، عالی بود!
مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟
زن : کدوم سوغاتی؟
مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!!
زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم!
حالا باید ۹ ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟

ابداع یک هنرمند

تاکنون چندین مطلب درباره کار با کاغذ تقدیم شما شده است، در این مطلب قصد داریم، تصاویری از هنری بسیار عجیب و در عین حال زیبا از کار با کاغذ ولی این‌بار با کتاب را به شما نشان دهیم.

«*** لارامی»، هنرمند 30 ساله با چسباندن مجموعه‌ای از کتاب‌های قدیمی و بدون استفاده مناظر بسیار زیبا و دل‌انگیز از طبیعت خلق کرده است.

لارامی در کارهای خویش تلاش کرده است، دیوار بزرگ آمریکا، بسان دیوار بزرگ چین را طراحی کند و در این عرصه از قدرت تخیل خویش بسیار کمک گرفته است.

وی می‌گوید که مهمترین دلیل وی در روی آوردن وی به هنر طراحی بر روی کاغذ و کتاب بیان میزان فرسایش و زوال فرهنگ‌هاست و در این ارتباط وی شیوه بسیار متفاوتی برای تبیین این پدیده انتخاب کرده است.


لارامی می‌گوید که وی با کتاب‌هایش کوه‌ها را به تصویر کشیده تا بیان کند، فرهنگ‌ها هم بسان کوه‌ها در حال فرسایش هستند.

تصاویر دیگری از هنر طراحی با کتاب این هنرمند کانادایی را مشاهده می‌کنید: