۱۴ مرداد ۱۳۹۰

جند کلمه حرف حساب با شما ...


قدیما برق ها رو روشن میذاشتیم میرفتیم مسافرت،
دزده فک کنه یکی خونه هست، الان هرجوری حساب میکنیم
برق ها رو خاموش کنیم و دزد بزنه به صرفه تره !
.
.
.
ازدواج یعنی از دست دادن توجه تعداد کثیری از افراد
و بدست آوردن بی توجهی یک فرد !
.
.
.
خدایا به خوبان عزت داده ای به بدان ثروت
نکند ما به تماشای جهان آمده ایم!!؟
.
.
.
فقط کاشف الکل رازی نبود !
مصرف کنندگان الکل هم راضی اند
.
.
.
اگر داری زنی زشت و دغل باز / تو نیکی میکن و در دجله انداز
بکن خود را خلاص از دست آن زن / که ایزد در خیابانت دهد باز !
.
.
.
اینایی که همه چیزو رو دسکتاپ سیو می‌کنن
همونایی هستن که از راه می‌رسن شلوارشونو پرت می‌کنن گوشه‌ی اتاق !
.
.
.
اونی که رفت اگه برگرده از دوست داشتن نیست واسه اینه که بهترشو پیدا نکرده
.
.
.
می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته …!!؟
اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه!!!؟؟؟؟
.
.
.
تفسیر “یک دقیقه”، از زبان کسی که پشت در توالت منتظر ایستاده
با کسی که داخل توالت است, نشان می دهد که زمان یک تعریف واحد ندارد !

۱۲ مرداد ۱۳۹۰

---@ تقوا .. ایثار.. افسوس!!! @----, استاد همه جوره در خدمتیم


تقوا..... یعنی این که 26 تا دانشجو دخترت پایین برگه امتحانیشون

شماره موبایلشون را برات بنویسن و بگن

استاد همه جوره در خدمتیم و تو حتی یک شماره را یادداشت نکنی

ایثار..... یعنی این که همه برگه ها را

یکجا تحویل معاون آموزشی بدی

افسوس .... . یعنی حالتی که بهت دست میده وقتی

معاون آموزشی بهت زنگ میزنه و برای چند تا از خوشگلترین اون 26 تا ازت نمره قبولی میخواد

¤❤¤ آخه من یه دخترم! ¤❤¤


آخه من یه دخترم!


مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود. من
کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من آنقدر قیافه مامان عادی
شده بود که در نقاشی‌هایم هم متوجه نقص عضو او نمی‌شدم و همیشه او را با
دو چشم نقاشی می‌کردم. فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچه‌ها و مادر و
پدرشان با تعجب به مامان نگاه می‌کردند و پدر و مادرها که سعی می‌کردند
سوال بچه خود را به نحویکه مامان متوجه یا ناراحت نشود، جواب بدهند،
متوجه این موضوع می ‌شدم و گهگاه یادم می‌افتاد که مامان یک چشم ندارد.



یک روز برادرم از مدرسه آمد و با دیدن مامان یک‌دفعه گریه کرد. مامان او
را نوازش کرد و علت گریه‌اش را پرسید. برادرم دفتر نقاشی را نشانش داد.
مامان با دیدن دفتر بغضی کرد و سعی کرد جلوی گریه‌اش را بگیرد. مامان
دفتر را گذاشت زمین و برادرم را درآغوش گرفت و بوسید. به او گفت: فردا
می‌رود مدرسه و با معلم نقاشی صحبت می‌کند. برادرم اشک‌هایش را پاک کرد و
دوید سمت کوچه تا با دوستانش بازی کند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم
و دفتر را برداشتم. نقاشی داداش را نگاه کردم و فرق بین دختر و پسر بودن
را آن زمان فهمیدم.



موضوع نقاشی، کشیدن چهره اعضای خانواده بود. برادرم مامان را درحالی ‌که
دست من و برادرم را دردست داشت، کشیده بود. او یک چشم مامان را نکشیده
بود و آن را به صورت یک گودال سیاه نقاشی کرده بود. معلم نقاشی دور چشم
مامان با خودکار قرمز یک دایره بزرگ کشیده بود و زیر آن نمره 10 داده بود
و نوشته بود که پسرم دقت کن هر آدمی دو چشم دارد.



با دیدن نقاشی اشک‌هایم سرازیر شد. از برادرم بدم آمد. رفتم آشپزخانه و
مامان را که داشت پیاز سرخ می کرد، از پشت بغل کردم. او مرا نوازش کرد.
گفتم: مامان پس چرا من همیشه در نقاشی‌هایم شما را کامل نقاشی می‌کنم.
گفتم: از داداش بدم می‌آید و گریه کردم.


مامان روی زمین زانو زد و به من نگاه کرد اشک‌هایم را پاک کرد و گفت
عزیزم گریه نکن تو نبایستی از برادرت ناراحت بشوی او یک پسر است. پسرها
واقع بین‌تر از دخترها هستند؛ آنها همه چیز را آنطور که هست می‌بینند ولی
دخترها آنطورکه دوست دارند باشد، می‌بینند. بعد مرا بوسید و گفت: بهتر
است تو هم یاد بگیری که دیگر نقاشی‌هایت را درست بکشی.


فردای آن روز مامان و من رفتیم به مدرسه برادرم. زنگ تفریح بود. مامان
رفت اتاق مدیر. خانم مدیر پس از احوال‌پرسی با مامان علت آمدنش را جویا
شد. مامان گفت: آمدم تا معلم نقاشی کلاس اول الف را ببینم. خانم مدیر
پرسید: مشکلی پیش آمده؟ مامان گفت: نه همینطوری. همه معلم‌های پسرم را
می‌شناسم جز معلم نقاشی؛آمدم که ایشان را هم ملاقات کنم.


خانم مدیر مامان را بردند داخل اتاقی که معلم‌ها نشسته بودند. خانم مدیر
اشاره کرد به خانم جوان و زیبایی و گفت: ایشان معلم نقاشی پسرتان هستند.
به معلم نقاشی هم گفت: ایشان مادر دانش آموز ج-ا کلاس اول الف هستند.
مامان دستش را به سوی خانم نقاشی دراز کرد. معلم نقاشی که هنگام واردشدن
ما درحال نوشیدن چای بود، بلند شد و سرفه‌ای کرد و با مامان دست داد.
لحظاتی مامان و خانم نقاشی به یکدیگر نگاه کردند. مامان گفت: از ملاقات
شما بسیار خوشوقتم. معلم نقاشی گفت: من هم همینطور خانم. مامان با بقیه
معلم‌هایی که می‌شناخت هم احوال‌پرسی کرد و از اینکه مزاحم وقت استراحت
آنها شده بود، عذرخواهی و از همه خداحافظی کرد و خارج شدیم. معلم نقاشی
دنبال مامان از اتاق خارج شد و درحالیکه صدایش می لرزید گفت: خانم من
نمیدانستم ...


مامان حرفش را قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم بفرمایید چایتان سرد می
شود. معلم نقاشی یک قدم نزدیکتر آمد و خواست چیزی بگوید که مامان گفت:
فکر می کنم نمره 10 برای واقع بینی یک کودک خیلی کم است. اینطور نیست؟

معلم نقاشی گفت: بله حق با شماست. خانم نقاشی بازهم دستش را دراز کرد و
این بار با دودست دست‌های مامان را فشار داد. مامان از خانم مدیر هم
خداحافظی کرد.


آن روز عصر برادرم خندان درحالی‌که داخل راهروی خانه لی‌‌لی می‌کرد، آمد
و تا مامان را دید دفتر نقاشی را بازکرد و نمره‌اش را نشان داد.

معلم نقاشی روی نمره قبلی خط کشیده بود و نمره 20 جایش نوشته بود. داداش
خیلی خوشحال بود و گفت: خانم گفت دفترت را بده فکر کنم دیروز اشتباه کردم
بعد هم 20 داد. مامان هم لبخندی زد و او را بوسید و گفت: بله نقاشی پسر
من عالیه! و طوری که داداش متوجه نشود به من چشمک زد و گفت: مگه نه؟



من هم گفتم: آره خیلی خوب کشیده، اما صدایم لرزید و نتوانستم جلوی
گریه‌ام را بگیرم.
داداشم گفت: چرا گریه می‌کنی؟
گفتم آخه من یه دخترم !!!!!



به نظرم نگاه دختر قابل قبول‌تر است زيرا تسليم هر امر واقعي، به صرف واقعي و گريز ناپذير به نظر آمدنش، نمي‌شود و كمال را دنبال مي‌كند. نگاه به اصطلاح واقع بين آغاز تسليم است در حالي كه نگاه دوم آغاز جست‌وجوي راهي است براي تعالي

عاشق شدن آسان است اما....


عاشق شدن آسان است، اما ادامه آن هنر است




دوست هرکه باشد، نسخه دوم خودت است



نمی توان جلوی پیری را گرفت، اما میتوان روح جوانی داشت



هر جا که باشی دوستانت دنیای توهستند



بالا رفتن سن حتمی است
اما اینکه روح تو پیر شود بستگی به خودت دارد



خنده کوتاهترین راه بین دوستان است



عمر سالهای گذشته نیست
سالهایی است که از آن زندگی کردی



عشق زندگی را نمی چرخاند
اما انگیزه ای است برای زندگی



وقتی جایی داری که بروی یعنی خانه داری
ووقتی کسی را دوست داری یعنی خانواده داری



بزرگترین لذت زندگی
داشتن دوست صمیمی است



غیر از سخن گفتن راههایی بین دوستان وجود دارد


اگر از چیزی لذت بردی
دیگران را شریک ساز



زیبا است که ببینیم کسی میخندد
و زیباتر اینکه بدانی خودت باعث خنده اش شده ای


۱۰ مرداد ۱۳۹۰

بهلول و ...

روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که بین فقرا و نیازمندان قسمت کند. بهلول وجه را گرفت و لحظه ای بعد آنرا به خلیفه بازگرداند.
هارون دلیل این امر را سوال کرد، بهلول گفت: هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند، از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است، لذا وجه را به خودت بازگرداندم
___________________________________________


فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.

بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.

آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!

بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...!


___________________________________________
عاقبت ثروتمندان و فقیران از نظر بهلول

روزی بهلول در قبرستان بغداد کله های
مرده ها را تکان می داد ، گاهی پر از خاک
می کرد و سپس خالی می نمود.
شخصی از او پرسی:
بهلول ! با این " سر های مردگان " چه می کنی؟
گفت: می خواهم ثروتمندان را از فقیران و
حاکمان را از زیر دستان جدا کنم، لکن می بینم
همه یکسان هستند.

به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا، نمی ارزد به کاهی

به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش

نه درویش بی کفن در خاک خفته
نه دولتمند ، برد از یک کفن بیش

___________________________________________
زندگی انسان ها از نظر بهلول
بهلول را پرسیدند:
حیات آدمی را در مثال به چه ماند؟
بهلول گفت: به نردبانی دو طرفه ،که
از یک طرف :
" سن بالا می رود " و از
طرف دیگر :
" زندگی پایین می آید ".

___________________________________________
نقطه مشترک انسان ها از نظر بهلولبهلول را پرسیدند:
انسانها در روی زمین ، در کدامین
چیز مشترکند ؟
گفت: در روی زمین ، چنین چیزی نتوان
یافت ،اما در زیر زمین :
" خاک سرد و تیره " ،
گورستان:
" مشترک " همه افراد بشر است....!!!!


___________________________________________
عقل و جنون از نظر بهلول
کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی:
" جنون" می خواهد...!!!!! "

___________________________________________روزی یكی از حامیان دولت از بهلول پرسید: تلخ‌ترین چیز كدام است؟
بهلول جواب داد: حقیقت!
آن شخص گفت: چگونه می‌شود این تلخی را تحمل كرد؟
بهلول جواب داد: با شیرینی فكر و تعقل!


___________________________________________
روزی بهلول، پیش خلیفه هارون الرشید نشسته بود. جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند . طبق معمول، خلیفه هوس كرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیعه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد. خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه می گوید، گویا با تو كار دارد.
بهلول رفت. وقتی برگشت گفت: این حیوان می گوید: مرد حسابی حیف از تو نیست با این خر ها نشسته ای؟ زودتر از این مجلس بیرون برو. ممكن است كه خریت آنها در تو اثر كند



روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد.
کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند.
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.
خدمتکاران حمامی متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!!

--------------------------------------------------------------------------------

یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !
هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!!
مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...
بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.
بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟
بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !

--------------------------------------------------------------------------------

شخص تنبلي نزد بهلول آمده و پرسيد :
مي خواهم از كوهي بلند بالا روم مي تواني نزديكترين را ه را به من نشان دهي؟
بهلول جواب داد: نزديكترين و آسانترين راه : نرفتن بالاي كوه است !!!

كوروش منصوري، از چالوس تا باواریا


    می گویند بين كارهايش مدل ارزاني ديده نمي‌شود. از هر چيز فقط يكي مي‌سازد. مشتري و قيمت، جزو اسرارش است. براي هر كسي نمي‌سازد. هر كسي هم نمي‌تواند از او بخرد. كوروش منصوري، سال 1339 در همين چالوس خودمان به دنيا آمده است. مجلل‌سازي از همان اوايل برايش سرگرمي بود. اما اين تفريحي نبود كه راضي‌اش كند. 1989 با سرمايه خودش، شركت MP Design را تاسيس كرد. شركتي كه قطعات تيونينگ ديگر شركت‌هاي معتبر را تامين مي‌كرد. دستور گرفتن و سفارشي كار كردن باعث شد يك پله بالاتر بيايد. پله ايده و خلاقيت. حالا ديگر در كمپاني‌هاي اسم و رسم‌داري به خدمت گرفته شد مثل اِي‌سي اشنيتزر، برابوس، هارتگه و حتي اي‌ام‌جي. گزينه آخر كه زيرمجموعه مرسدس‌بنز بود، ديد عميقي در آينده شغلي او ايجاد كرد تا حدي كه سرانجام تصميم گرفت خودش براي خودش كار كند. اين يعني همه‌چيز. سال 2004 توانست اولين محصول مستقل خود را بسازد. يك آستون‌مارتين DB9.
    وقتي گذرتان به ايالت باواريا افتاد، سراغ روستاي Brand را بگيريد. پيدا كردنش كار سختي نيست، ساختمان بزرگ منصوري از دور معلوم است. درست يكسال پس از رونمايي اولين محصول رسمي برند Mansory، دومين فرزند باز هم از آستون‌مارتين متولد شد اما اين‌ بار مدل Vanquish S با يك پوشش مشكي براق به همراه المان‌هاي زرد و طلايي، تركيبي كه مي‌توان آن را سنت طراحي اين شركت خواند. منصوري پس از دريافت يك سفارش ويژه، نمونه سفيد همين خودرو را نيز آماده كرد.
    سال 2006 بود كه براي اولين‌بار سراغ بنتلي رفت. مدل كانتيننتال GT. از دور چهره تهاجمي‌اش، تغيير ماهيت آن را نسبت به نمونه استاندارد نشان مي‌داد. منصوري براي نخستين بار از كيت‌هاي تقويت پيشرانه استفاده كرد، حاصل كار خودرويي با 560 اسب‌بخار قدرت شد.
    سال 2006، سال پركاري براي او بود. يك آستون‌مارتين ونتيج هشت سيلندر به اضافه دو بنتلي كانتيننتال GTC و Spur از كارخانه‌اش بيرون آمد. آستون را در دو مدل ساخت. يكي زرد و ديگري تمام مشكي. مي‌گويند ايده معلوم بودن كاليپرهاي ترمز از پشت رينگ با اين خودرو آغاز شده است. او براي بنتلي‌هاي گفته شده برنامه ويژه‌اي ترتيب داد. فضاي كابين آنها را تلفيقي از حس و حال كلاسيك و اسپرت در نظر گرفت.
    به 2007 كه مي‌رسيم، مدل انحصاري با نام Le Mansory به چشم مي‌خورد. او توانست مجوز نام‌گذاري اين خودرو را با تلاش زياد از آن خودش كند. اين خودرو نيز همان بنتلي كانتيننتال GT بود كه تا بن دندان آرايش شده بود. سرعت نهايي اين خودرو 330 كيلومتر در ساعت ثبت شده است.
    انتهاي همان سال بود كه جنجال بزرگ آغاز شد. منصوري دست روي يكي از افسانه‌اي‌ترين محصولات گذاشت، رولزرويس فانتوم. با استادي تمام و با حفظ اصالت، وقار اين خودرو دو چندان شد. يك كالسكه اشرافي با رينگ‌هايي 22اينچي.
    بعد از آن، در سال 2008 نشان داد كه مي‌تواند حوزه كاري‌اش را تغيير بدهد. او مرسدس‌ مك‌لارن SLR را انتخاب كرد. خودرو اسپرتي كه نام Renovatio بر آن نهاده شده بود. باوركردني نبود قدرت اين محصول تا مرز 700 اسب‌بخار بالا آمده بود.
    زماني كه مطمئن شد مي‌تواند روي سوپر اسپرت‌ها خوب كار كند، سراغ فراري 599 GTB رفت و از دل آن Stallone720 اسب‌بخاري را بيرون كشيد.
    و پروژه دیگر آن سال Le Mansory Convertible :
    و سرانجام سال 2009 آن اتفاق معروف رخ داد. شجاعت خيره‌كننده كوروش خودش را نشان داد. او بوگاتي ويرون خارق‌العاده را انتخاب كرد. خودرويي با 1001 اسب‌بخار قدرت و سرعت نهايي 407 كيلومتر در ساعت. كاري كه تا پيش از او و بعد از او كسي جرات آن را نداشت. شايعه شده قيمت نهايي اين خودرو به چيزي بيش از 5/2 ميليون دلار رسيده بود.
    اواخر سال 2009 اولين همكاري‌اش را با پورشه شروع كرد. او Chopster را بر پايه كاين شاسي‌بلند پورشه ساخت. شايد اين ادعاي گزافي نباشد آن چيزي كه از كارخانه او بيرون آمد، يك تانك 710 اسب‌بخاري بود نه يك اس‌يو‌وي.
    موفقيت چشم‌گير او با پروژه بوگاتي ويرون باعث شد تا سال 2010 دست روي ويرون بگذارد.
    همان سال توانست در دومين همكاري‌اش با پورشه، پانامرا سدان معروف آنها را جراحي كند. خودرويي كه نمونه‌اي از آن اكنون زير پاي يكي از مديران نمايندگي پورشه ايران است. در انتها وقتي به سال 2011 مي‌رسيم تنها يك نام از منصوري به چشم مي‌خورد. موجودي كه به سختي مي‌توان از زير پوستش مرسدس‌بنز SLS را تشخيص داد. او تنها 15 دستگاه از آن را مي‌خواهد بسازد. هر كدام هم با افزايش 100 واحدي نيرو به 660 اسب‌بخار قدرت رسيده‌اند.

&&&&شعر كودكانه اي كه جهان را شگفت زده كرد&&&

اين شعر كانديداي شعر برگزيده سال 2005 شده. توسط يك كودك آفريقايي نوشته شده و استدلال شگفت انگيزي داره
وقتي به دنيا ميام، سياهم، وقتي بزرگ ميشم، سياهم، وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم، وقتي مي ترسم، سياهم، وقتي مريض ميشم، سياهم، وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم... و تو، آدم سفيد، وقتي به دنيا مياي، صورتي اي، وقتي بزرگ ميشي، سفيدي، وقتي ميري زير آفتاب، قرمزي، وقتي سردت ميشه، آبي اي، وقتي مي ترسي، زردي، وقتي مريض ميشي، سبزي، و وقتي مي ميري، خاكستري اي... و تو به من ميگي رنگين پوست؟؟؟

نظرتون چیه؟

&&& معانی مختلف ضدحال &&&


    معانی مختلف ضدحال
    ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره! ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو! ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه! ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن! ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه! ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ....... تومن! ضدحال یعنی با.۹.۷۵ افتادن! ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه! ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد! ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰ ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق! ضدحال یعنی نفر ۱۱ کنکور شدن! ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف! ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند! ضدحال یعنی فیلم ژاپنی! ضدحال یعنی عشق یه طرفه! ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰! ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد! ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن! ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن! ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن! ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه! ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تموم بشه! ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه! ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی! ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی! ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا كنه! ضدحال یعنی یك قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی! ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری! ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه البته اگه بگه بله بعدا ضد حال میخوری

۹ مرداد ۱۳۹۰

آیا...



آیا میدانستید که مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند ؟

آیا میدانستید که روشنایی قرص کامل ماه ۹ برابر هلال ماه میباشد ؟

آیا میدانستید که یک خرس بالغ قادر است با سرعت یک اسب بدود ؟

آیا میدانستید که اسبها قادرند در حالت ایستاده بخوابند ؟

آیا میدانستید که کرگدنها قادرند سریعتر از انسانها بدوند ؟

آیا میدانستید که کانادا یک واژه هندی به معنی \"روستای بزرگ\" میباشد ؟

آیا میدانستید که ۱۰ درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند ؟

آیا میدانستید که ۱۱ درصد جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل میدهند ؟

آیا میدانستید که از هر ۱۰ نفر، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی میکند ؟

آیا میدانستید که ۹۸ درصد وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است ؟

آیا میدانستید که یک اسب در طول یک سال ۷ برابر وزن بدن خود غذا مصرف میکند ؟

آیا میدانستید که رشد دندانهای سگ آبی هیچگاه متوقف نمیگردد ؟

آیا میدانستید که قلب والها تنها ۹ بار در دقیقه میتپد ؟

آیا میدانستید که چیتا قادر است در حداکثر سرعت خود گامهایی به طول ۸ متر بر دارد ؟

آیا میدانستید که شامپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمیتوانند ؟

آیا میدانستید که عمر سنجاقکها تنها ۲۴ ساعت میباشد ؟

آیا میدانستید که مدت زمان گردش سیاره عطارد بدور خود دو برابر مدت زمان گردش آن بدور خورشید میباشد ؟

آیا میدانستید که کانگوروها قادرند ۳ متر به سمت بالا و ۸ متر به سمت جلو بپرند ؟

آیا میدانستید که قلب میگو در سر آن واقع است ؟

آیا میدانستید که دارکوب ها قادرند ۲۰ بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند ؟

آیا میدانستید که سالانه ۵۰۰ فیلم در امریکا و ۸۰۰ فیلم در هند ساخته می شود ؟

آیا میدانستید که آدولف هیتلر گیاهخوار بوده است ؟

آیا میدانستید که تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون کور رنگ میباشند ؟

آیا میدانستید که عمر تمساح بیش از ۱۰۰ سال میباشد ؟

آیا میدانستید که تمام قوهای کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس میباشند ؟

آیا میدانستید که موریانه ها قادرند تا ۲ روز زیر آب زنده بمانند ؟

آیا میدانستید که فیلها قادرند روزانه ۶۰ گالن آب و ۲۵۰ کیلو گرم یونجه مصرف کنند ؟

آیا میدانستید که بهترین و برترین گروه اینترنتی، پرشین استار است ؟

آیا میدانستید که جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمیباشند ؟

آیا میدانستید که 80 درصد امواج مایکرو ویو تلفنهای همراه بوسیله سر جذب میگردد ؟

آیا میدانستید که قد فضانوردان هنگامی که در فضا هستند ۵ تا ۷ سانتی متر بلندتر میگردد ؟

آیا میدانستید که بلژیک تنها کشوری است که فیلمهای غیر اخلاقی را سانسور نمیکند ؟

آیا میدانستید که موز پر مصرف ترین میوه کشور امریکا میباشد ؟

آیا میدانستید که در تمام انسانهای کره زمین ۹۹٫۹ درصد شباهت ژنتیکی وجود دارد ؟

آیا میدانستید که 98.5 درصد از ژنهای انسان و شامپانزه یکسان میباشند ؟

آیا میدانستید که قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در سال میتپد ؟

آیا میدانستید که لئوناردو داوینچی مخترع قیچی میباشد ؟

آیا میدانستید که سطح شهر مکزیک سالانه ۲۵ سانتی متر نشست میکند ؟

آیا میدانستید که در هر ۵ ثانیه یک کامپیوتر در سطح جهان به ویروس آلوده میگردد ؟

آیا میدانستید که اغلب مارها دارای ۶ ردیف دندان میباشند ؟

آیا میدانستید که ۹۰ درصد سم مارها از پروتئین تشکیل یافته است ؟

آیا میدانستید که موشهای صحرایی سالانه ۱/۳ منابع و ذخایر غذایی جهان را نابود میسازند ؟

آیا میدانستید که ۲/۳ آدم رباییهای جهان در کلمبیا به وقوع می پیوندد ؟

آیا میدانستید که ۲/۳ اعدامهای جهان در کشور چین بوقوع می پیوندد ؟

آیا میدانستید که سرود اصلی کشور یونان متشکل از ۱۵۸ بیت میباشد ؟

آیا میدانستید که تمساح ها قادرند آرواره های خود را با نیروی ۱۳۰۰ کیلو گرم ببندند ؟

آیا میدانستید که یک گاو بطور متوسط سالانه ۲ هزار و ۳۰۰ گالن شیر تولید میکند ؟

آیا میدانستید که سگهای شهری بطور متوسط ۳ سال بیشتر از سگهای روستایی عمر میکنند ؟

آیا میدانستید که در امریکا سالانه ۱۵ نفر بر اثر گاز گرفتگی توسط سگها جان خود را از دست میدهند ؟

آیا میدانستید که 70 درصد فقرای جهان را زنان تشکیل میدهند ؟

آیا میدانستید که نور خورشید ۸٫۵ دقیقه طول میکشد تا به زمین برسد ؟

آیا میدانستید که خودروسازی بزرگترین صنعت در جهان میباشد ؟

آیا میدانستید که در هر ۲ هفته یک زبان در جهان منقرض میگردد ؟

آیا میدانستید که پلنگها قادرند تا ارتفاع ۵ متری به بالا بپرند ؟

آیا میدانستید که خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که می توانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند ؟

آیا میدانستید که هر یک لیتر بنزین معادل بیســت و سه و نیم تــــن گیاهان مدفون شده در قرنها پیش است ؟

آیا میدانستید که زرافه تار صوتی ندارد و لال است و نمیتواند هیچ صدایی از خود در آورد ؟

آیا میدانستید که جنین بعد از هفته هفدهم خواب هم میتواند ببیند ؟

آیا میدانستید که گربه و سگ هر کدام پنج گروه خونی دارند و انسان چهار گروه ؟

آیا میدانستید که روباهها همه چیز را خاکستری می بینند ؟

آیا میدانستید که اسبها در مقابل گاز اشک آور مصون هستند ؟

آیا میدانستید که خورشید روزانه معادل صد و بیست و شش هزار میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می فرستد ؟

آیا میدانستید که گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا زمان نا محدودی باقی می ماند ؟

آیا میدانستید که حس بویایی خرس تقریبا صد برابر قوی تر از انسان است ؟

آیا میدانستید که تا قرن پنجم میلادی متوسط عمر مردم اروپا از سی سال فراتر نمی رفت ؟

آیا میدانستید که هر ۵۰ ثانیه یک نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا میشود ؟

آیا میدانستید که وزن اسکلت انسان بالغ سیزده تا پانزده کیلوگرم است ؟

آیا میدانستید که خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می ایستد حدود سه متر است ؟

آیا میدانستید که زرافه میتواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند ؟

آیا میدانستید که مغز فیزیکدان نابغه، آلبرت اینشتین پانزده درصد از حجم مغز انسان عادی بزرگتر بود ؟

آیا میدانستید که تنها چیزی که در اسید حل نمی شود الماس است ؟

آیا میدانستید که هنگام صحبت برای بیان هر کلمه هفتاد و دو ماهیچه به کار گرفته می شود ؟

آیا میدانستید که اگر تکثیر باکتری تا بیست و چهار ساعت ادامه یابد، توده دو تنی از یک باکتری بوجود می آید ؟

آیا میدانستید که یک میلیون سیاره به اندازه زمین در خورشید جای می گیرد ؟

آیا میدانستید که خرسها موجوداتی چپ دست هستند ؟

آیا میدانستید که ون گوگ در طول حیات خود تنها یکی از نقاشیهای خود را بفروش رساند ؟

آیا میدانستید که سریعترین پرنده شاهین است و میتواند با سرعت ۲۰۰ کیلومتر در ساعت پرواز کند ؟

***اصالت ذاتی***, نقل است که روزی شاه عباس


    نقل است که روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه " شیخ بهائی" رسید پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید : در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتی آنها برتر است یا تربیت خانوادگی شان " ؟ شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من " اصالت " ارجح است . و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که " تربیت " مهم تر است ! بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند . فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ وبرقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه ، حامل شمع حاضر شدند وآنجا را روشن کردند ! درهنگام ِ شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم " تربیت " از " اصالت " مهم تر است ما این گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهميت " تربیت " است ! شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند!!! شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت : این چه حرفیست فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار آنها اکتسابی است که با تربيت وممارست وتمرین زیاد انجام می شود ... ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند . لذا شیخ فکورانه به خانه رفت . او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آن نهاد... فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان . . . شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید زیر لب برای شیخ رجزمی خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد که درآن زمان بود که هنگامه ای به پا شد : یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال واین یکی جنوب !!! واین بار شیخ گفت : شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه " تربیت " هم بسیار مهم است ولی" اصالت " مهم تر ! يادت باشد با " تربيت" ميتوان گربه اهلي را رام و آرام كرد ولي هرگاه گربه موش را ديد به اصل و " اصالت " خود بر مي گردد و همان موجود نا اهل ونا آرام و درنده خو مي شود ! بهتر است دوباره سوال کنی، تا اینکه یک راه اشتباه بروی. مثل آلمانی