۶ مرداد ۱۳۹۲

زندگی نامه نادر شاه افشار

نادر پسر پوستين دوزي از قبيله افشار بود و در سال 1100 هجري در نزديکي شهر درگز بدنيا آمد.هفده ساله بود که با مادرش به دست ازبکان گرفتار شد و پس از آنکه مادر او در اسيري مرد نادر به خراسان گريخت.

دراين هنگام افغانان بر ايران چيره شده بودند و ملک محمود سيستاني که خود را از بازماندگان صفاريان مي شمرد در خراسان سر به شورش برداشته بود. نادر به خدمت او درآمد و دليري ها کرد تا آنجا که به سرداري سپاه او رسيد. اما پس از چندي ميان او و ملک محمود برهم خورد و نادر در خراسان به سرکشي پرداخت.

شاه تهماسب صفوي که در اين روزگار براي دفع آشوب افغانان در پي يار و ياوري مي گشت چون آوازه دلاوري هاي نادر را شنيد او را به خدمت خود خواند تا اين زمان سردار سپاه شاه تهماسب فتحعلي خان قاجار بود. اما نادر که او را سد راه پيشرفت خود مي دانست با موافقت شاه تهماسب ترتيبي داد که فتحعلي خان کُشته شد و نادر به سرداري سپاه رسيد.

پس همراه شاه تهماسب به مشهد تاخت و آن شهر را از چنگ ملک محمود سيستاني بيرون آورد و شاه تهماسب او را «تهماسب قلي خان» لقب داد. کم‌کم قدرت او به جايي رسيد که حکومت خراسان و مازندران و سيستان و کرمان از جانب شاه به او سپرده شد.
سرکوبي افغانان

اشرف افغان که از پيشرفت هاي نادر سخت هراسيده بود لشکري فراهم آورد و به جنگ او شتافت. در مهماندوست دامغان ميان سپاه نادر و اشرف جنگي در گرفت و افغانان چنان شکست يافتند که دو روزه خود را به تهران رساندند، و از آنجا شتابان به اصفهان گريختند تا سپاه بيشتري فراهم کنند.

نادر تهماسب را در تهران گذاشت و خود در پي افغانان به سوي اصفهان تاخت. در مورچه خورت که نزديک اصفهان است جنگي ديگر ميان سپاه نادر و افغانان در گرفت و اشرف افغان چنان شکست خورد که اصفهان را گذاشت و به سوي شيراز گريخت. شاه تهماسب که از دنبال مي آمد به اصفهان رسيد و مردم شهر از او پيشباز کردند. نادر افغانان را دنبال کرد و در زرقان فارس ايشان را يکسره شکست داد و افغانان که پا به گريزگذاشته بودند در سر راه بيشتر کشته شدند و مردند و اشرف افغان هم در بلوچستان کشته شد. شورش افغان که نزديک بود کشور ايران را برباد دهد پس از هفت سال فرو نشست.
خلع شاه تهماسب

نادر چون از جانب افغانان آسوده خاطر شد رو به عثمانيان آورد و ايشان را در نزديکي همدان شکست داد و شهرهاي آذربايجان را پس گرفت.

در اين حال شنيد که باز افغانان در خراسان فتنه اي برپا کرده اند. پس به مشرق روي آورد و آن شورش را فرو نشانيد. اما در اين ميان شاه تهماسب که مي خواست خود نيز هنري نشان بدهد به جنگ عثمانيان رفت و شکست خورد و ولايت هاي شمال رود ارس و قسمتي از مغرب ايران را به ايشان واگذاشت.

نادر چون از اين خبر آگاه گشت سفيري پيش سلطان عثماني فرستاد و اعلام کرد که اين معاهده بي اعتبار است. سپس به اصفهان رفت و شاه تهماسب را ازشاهي برداشت واو را به خراسان فرستاد و پسر چند ماهه‌اش را به نام شاه عباس سوم برتخت نشانيد، و خود کار کشور و لشکر را در دست گرفت.
شکست عثمانيان

آنگاه نادر به جنگ عثمانيان رفت و بغداد را محاصره کرد. در اين جنگ نادر سخت شکست يافت و به همدان برگشت. اما آن سردار دلاور خود را نباخت و باز به تدارک سپاه پرداخت. سه ماه بعد از آن نادر باز به جنگ عثمانيان رفت و اين بار ايشان را شکست سخت داد و سردار عثماني که «توپال عثمان پاشا» نام داشت در جنگ کُشته شد و آخر قرار براين گذاشتند که مرز ايران و عثماني مانند مرز اين دو کشور پيش از شورش افغانان باشد.

بار ديگر سلطان عثماني سرداري را با هشتاد هزار سپاهي به جنگ ايرانيان فرستاد نادر نيز به سوي ارمنستان و گرجستان شتافت و اگرچه شماره سپاهيان او بسيار کمتر بود عثمانيان را شکست داد. سردار ايشان کشته شد و شهرهاي قارص و ايروان و حوالي آن باز زير فرمان ايرانيان درآمد. روسيان که تا اين زمان شهرستان هاي کناره درياي خزر را گرفته بودند چون چنين سردار و پيشواي بزرگي در ايران ديدند آن شهرستان ها را رها کردند و به کشور خود باز گشتند.
سلطنت نادرشاه

چون همه دشمنان داخلي و خارجي ايران از ميان رفتند نادر در نوروز سال 1148 همه بزرگان ايران را در دشت موغان گرد آورد و از ايشان خواست که براي خود شاهي انتخاب کنند تا او بتواند به استراحت بپردازد. همه بزرگان از او خواستند که سلطنت را قبول کند و گفتند که جز او کسي را که لايق چنين مقامي باشد نمي شناسند. نادر با شرايطي پيشنهاد ايشان را پذيرفت و در همانجا تاج شاهي بر سرگذاشت و خود را نادر شاه خواند.
فتح هند

سپس نادر شاه به عزم تسخير قندهار به مشرق ايران رفت و چون شورشيان افغاني و ازبک از راه قندهار به دربار هند مي رفتند به محمد شاه گورکاني پادشاه هند پيغام داد که بايد اين باغيان را به او تسليم کند. شاه هند جوابي به اين خواهش نداد و نادرشاه پس از فتح قندهار ناچار سپاهيان خود را به سوي آن کشور راند و پس از جنگ سختي که در دشت "کرنال" روي داد سپاهيان هند شکست يافتند.

نادرشاه پايتخت هندوستان را که دهلي بود گرفت و محمد شاه تسليم شد. اما نادر شاه او را همچنان به سلطنت هندوستان باقي گذاشت و با پيشکش هاي گرانبهايي که از شاه و بزرگان هند گرفته بود به ايران برگشت. از جمله اين هديه ها يکي الماس کوه نور بود که بزرگترين الماس جهان شمرده مي شود، و اکنون در ايران نيست. ديگر تخت طاوس و الماس درياي نور که هنوز در خزاين سلطنتي ايران ضبط است.
پايان کار نادر

نادر پس از فتح هندوستان در سراسر جهان شهرت يافت و در شمار بزرگترين کشورگشايان جهان قرار گرفت. اما از آن پس خوي او دگرگون شد و به بدرفتاري و ستمکاري پرداخت و پسر خود رضاقلي ميرزا را کور کرد.

آخر سرداران و سپاهيان از سختگيري و ستم او بجان آمدند و در نزديک قوچان او را کُشتند و از دست ظلم آن پادشاه بزرگ که درآغاز کار ايران را از جنگ بيگانگان رهايي بخشيده بود آسوده شدند. قتل نادرشاه در سال 1160 روي داد.
پس از مرگ نادرشاه

پس از مرگ نادر جانشينانش باهم به زد و خورد پرداختند و کار هيچيک رونقي نگرفت. يکي از نوادگان نادر که شاهرخ نام داشت و به دست دشمنان کور شده بود تا پنجاه سال بعد تنها در خراسان سلطنت مي کرد. اما در قسمت هاي ديگر ايران سرداران به خودسري و سرکشي و نزاع باهم مشغول شدند سرانجام يکي از ايشان که کريم خان نام داشت و از طايفه زند بود برديگران پيروز شد و قسمت عمده ايران جز خراسان به فرمان او درآمد.

پايتخت نادرشاه شهر مشهد بود و بعضي از قسمت هاي مزار مقدس امام رضا عليه السلام درآن شهر در زمان او و به فرمان وي تعمير شده است.

هیچ نظری موجود نیست: