۲۹ مرداد ۱۳۹۲

یک لحظه لبخند1(+عکس)

بالاخره من هم با یک شخصیت معروف عکس گرفته ام.








*************************************************

 











*************************************************







من یه بار تو اینترنت داشتم میگشتم بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم، این ویندوز اگه بدونید چه قابلیت هایی که نداره








*************************************************



تازه بابام قفل شبکه 3رو برداشته بوداااا
 










*************************************************




نام این مرد هاروکا ایشیماتسو است.
او مدیرعامل ژاپن ایرلاینز است. یکی از ده ایرلاین برتر جهان.
او برای اینکه کارمندان شرکتش اخراج نشوند، حقوق خودش را کاهش داد.
از سال 2007 تابحال، حقوق او حتی کمتر از حقوق خلبان های زیردستش است.
او با اتوبوس به سر کار می رود.
موقع نهار، او مثل بقیه کارمندان در صف می ایستد.
او دفتر کار ندارد. میزش در سالن، کنار بقیه کارمندان است 









نمیدونم شاید مطلب قدیمی باشه ولی ارزش چندبار خوندن را داره






*************************************************




ﭘﺴﺮ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﺠﺎ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻫﺮﺟﺎ ﺗﻮ ﺑﮕﯽ ﻋﺸﻘﻢ !
ﭘﺴﺮ : ﺑﺮﯾﻢ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧــــَـــﻪ ﺭﮊﯾﻤﻢ !
ﭘﺴﺮ : ﺧﺐ ﺑﺮﯾﻢ ﮐﺒﺎﺏ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺍﻣﺸﺐ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺧﻮﺭﺩﻡ !
ﭘﺴﺮ : ﺑﺮﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺎﺯه ﺑﺎﺯ ﺷﺩﻩ ؟ ﻧﻈﺮﺕ ﭼﯿﻪ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺭﻩ !
ﭘﺴﺮ : ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﯽ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﮒ ﺑﺰﻧﯿﻢ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﯾﺸﺸﺸﺶ !! ﻣﻦ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭻ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﭼﯿﺰﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻡ !
ﭘﺴﺮ : ﭘﺲ ﺑالاﺧﺮه ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻫﺮﭼﯽ ﺗﻮ ﺑﮕﯽ ﻋﺸﻘﻢ !!!


دانشمندان هم نتونستن کاری کنن در این زمینه











*************************************************



آدم بمیره ازین سوتی ها نده  


بعد از سالها یکی از دوستای قدیمیمو تو خیابون دیدم،
کلی باهم حرف زدیم تا رسیدیم به اینجا که:
گفتم: خب الان مشغولِ چه کاری هستی؟
گفت:یه مغازه زدم ولی راضی نیستم
دوست دارم خشکبار فروشیش کنم، کلی سود داره
اما صاب مغازه راضی نیست، میگه کلاسِ مغازه رو میاری پایین!!
گفتم:تف به ذاتِ خرابش، لابد از این تازه به دوران رسیده هاس.
غمت نباشه، یکی از بچه ها یه جای تووپ داره واست ردیفش میکنم،
هرچی حال کردی بریز توش، صاب مغازه هم زنشو بزاره پشتِ ویترین
کلاسِ مغازه ش بره بالا....
گفت: صاب مغازه بابامه ...! 










*************************************************





امروز خونه ی داییم اینا بودم،
تلفنشون زنگ زد.
پسرداییم که 5سالشه جواب داد؛ بعدش زن داییمو صدا کرد گفت :
مامان ... بیا گودزیلاس!
گفتم : سروش این چه حرفیه؟ گودزیلا یعنی چی؟
میگه : مامانم گفته عمه هات زنگ زدن بگو : گودزیــلا !
اگه خاله هات بودن بگو : نازیـــلا !
میگم : خب حالا کی بود ؟

میگه : مامانت بود دیـــــگه ...!








*************************************************




کارتریج تموم شده بود این پرینت آخری خوب در نیومد












*************************************************



یکی از بزرگترین آرزوهای بچگیم این بود که 1بار این نون ها بخورم...







مخصوصا از اون سوپاشون. آخرم نفهمیدیم این گردالی ها چی بود تو سوپشون





*************************************************









دقت کردین اول صبحی که خوابالو سوار تاکسی میشی، این مجریای رادیو چقدر سرحال و پرانرژی ان؟ 
آدم دوس داره بگیره خفشون کنه





مخصوصا وقتی اون زنههه داد میزنههه جووووووووون ایراااااااااااااااااااااااااااانی ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاااااااام......







*************************************************




این اول مو بوده بعد دست و پا دراورده










*************************************************






چه دوربین با کیفیتی داره!!












*************************************************













*************************************************



ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ ۵۷ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ 5 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺖ ,
ﻣﺎﺷﯿﻦِ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﻣﯿﺮﻩ ...








گـــــاهی وقتا داشته های ما

آرزوی دیگـــــران است ...

هیچ نظری موجود نیست: