۲۵ دی ۱۳۹۰

گوریل و زن

گوریل و زن
زن و شوهري تو يک روز بهاري به باغ وحش ميرن و به تماشاي حيوانات باغ وحش سرگرم ميشن تا اينکه به قفس گوريل ها ميرسن...
از اونجايي که وسط هفته بود و باغ وحش هم خلوت بود مرد به زنش ميگه که کمي سر به سر گوريل ها بزاره , زن ميگه چطوري ؟ مرد بهش ميگه برو جلوي قفس اون گوريل نري که از همه بزرگتره و کمي پر و پاچتو
بهش نشون بده زن هم قبول ميکنه و کمي دامنش رو ميده بالا و گوريل با ديدن اين صحنه هيجانزده ميشه , شوهره ميگه حالا بيشتر تحريکش کن و بلوزت رو بده پایین زن بعد از اينکه اين کارو ميکنه گوريل شروع ميکنه از اين وَرو اون وَر قفس رفتن و جيغ کشيدن , پيشنهاد بعدي مرد اينه که زنش دامنش رو کاملا بالا ببره تا گوريل به شدت تحريک بشه , گوريل با ديدن صحنه اي که زن براش خلق کرده بود ديگه کاملا از حالت عادي خارج شده بود و جيغهاي ممتدي ميکشيد در اين لحظه مرد زنش رو ميگيره ، در قفس رو باز ميکنه ،زنش رو به داخل هل ميده و بهش ميگه :
حـــــــــالا به گوريل بگو که سرم درد ميکنه و حوصله ندارم !!!