۲۰ شهریور ۱۳۹۱

پرشیا؛ شهری آمریکایی با نامی به قدمت ایران زمین

در میانه دشت های وسیع ایالت آیووا، در غرب میانه آمریکا، شهری قرار دارد که نامش برای ایرانی ها آشناست.
پرشیا شهر کوچکی است که با مزارع پهناور ذرت و سیلوهای نقره ای رنگ احاطه شده است.

برای سفر به پرشیا حدود دو ساعت از شهر دی موین، مرکز آیووا رانندگی کردم.
در ورودی شهر تابلویی به چشمم خورد که جمعیت پرشیا را ۳۶۳ نفرعنوان می کرد. به نوشته این تابلو، پرشیا در سال ۱۸۸۲ تاسیس شده است.
اما تیم کازماچک، شهردار پرشیا می گوید که بر اساس سرشماری دو سال پیش جمعیت شهر به ۳۱۷ نفر کاهش یافته است.
آقای کازماچک گفت بیشتر ساکنان پرشیا کشاورز هستند یا در حرفه های وابسته مشغولند.
گرانی مسکن در شهرهای بزرگ مجاور باعث شده تا در سال های اخیر پای غریبه ها به باز پرشیا شود. آنها طی روز در شهرهایی مانند اوماها در ایالت نبراسکا کار می کنند و شب ها برای استراحت به خانه هایشان در پرشیا بر می گردند.

شهری در قلب آمریکا

پرشیا یکی از صدها شهری است که در گوشه و کنار آمریکا نام خود را از شهرها و سرزمین های خارجی عاریه گرفته است.
نام های خاورمیانه ای زیادی در ورودی های شهرهای آمریکا دیده می شود: لبنان، دمشق، بیت الحم، طرابلس و اورشلیم .
در این میان، یک شهر هم هست که به نام قدیم ایران خوانده می شود. یکی دو آبادی دیگر هم با نام های کرمان در کالیفرنیا و البرز در نوادا شناخته می شوند.
داستان پرشیا به دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بر می گردد.
نخستین حاکم ایرانی که به سرزمین تازه استقلال یافته "ینگه دنیا" علاقمند شد، فتحعلیشاه بود ولی روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا تا دوران ناصرالدین شاه شکل نگرفت.

تیم کازماچک در حالی که کتابچه اسناد شهرداری را به من نشان می داد، گفت گروهی از کارگران ایرانی در احداث خط آهن پرشیا نقش داشتند و "هنگامی که آبادی شکل گرفته در سال ۱۸۸۲ به شهر تبدیل شد، مردم محلی به خاطر این افراد نام آن زمان ایران را برای شهرشان انتخاب کردند."
در آن زمان، کشورهای اروپایی و سرزمین های نیمکره غربی، ایران را به نام پرشیا می شناختند تا این که رضا شاه در سال ۱۹۳۵ در نامه ای به جامعه ملل، خواهان به کارگیری نام ایران در همه اسناد و مکاتبات بین المللی شد.

"کشوری به نام پرشیا؟"

شهر پرشیا یک خیابان اصلی دارد که ساختمان گردهمایی های شهر، سه مشروب فروشی، پستخانه، یک بانک و چند مغازه متروک در آن قرار دارد.
این شهر چهار کلیسا دارد. تنها خواربارفروشی آن، سال ها پیش تعطیل شده است. از پلیس و پزشک هم خبری نیست.
دانش آموزان پرشیایی هم در مدرسه ای در نزدیکی این شهر تحصیل می کنند.
اطراف شهر، پر است از مزارع ذرت و در جاده های اطرافش تراکتور و کمباین در رفت و آمد است.
مردم پرشیا اطلاعات چندانی درباره ایران ندارند.
هنگامی که برای تهیه گزارش به پرشیا رفته بودم، خیلی از اهالی به من گفتند برایشان هیچ وقت سوال نبوده که چرا نام شهرشان از کشوری در خاورمیانه به عاریت گرفته شده است.
مشروب فروشی های پرشیا استفاده دوگانه دارند، غذاخوری هم هستند. بسیاری از کشاورزان هنگام ناهار به این جا می آیند تا درباره کارشان با هم صحبت کنند.

سام پلامبک یکی از اهالی پرشیا است که هنگام ناهار با او هم کلام شدم.
سام می گوید هیچ وقت به شباهت نام زادگاهش به ایران فکر نکرده است، ولی ادامه داد: "چند سال پیش در یک هتل وقتی محل سکونتم را پرشیا عنوان کردم ، کارمند ایرانی آنجا فکر کرد با یک هموطن خود صحبت می کند."
پم بردلی، صاحب غذاخوری که با کنجکاوی به ما پیوسته می گوید: ""جالب است از شهری باشی که نام منحصربه فردی دارد و مردم دائم درباره اش سوال می کنند."
پم با اشاره به رنگ مو و چشمانش می گوید "هیچ کس تا حالا فکر نکرده من ایرانی ام ولی تا می گویم از پرشیا هستم، می پرسند آیا برای سفر به آنجا به ویزا نیاز داریم؟"
دختر هفده ساله پم در همان حال از مادرش می پرسد، مگر کشوری به نام پرشیا وجود دارد؟
وقتی از حاضران در غذاخوری درباره روابط آمریکا و ایران سوال کردم، به من گفتند دغدغه اصلی آنها کسب روزی از زمین در دوره خشکسالی است و مشکلات اقتصادی کشور؛ به روابط خارجی اهالی واشنگتن کاری ندارند.
پس از ناهار، شهردار مرا به دیوید آلبرس، یکی از آتش نشانان شهر معرفی کرد. آتش نشانان پرشیا به طور داوطلبانه مشغول این کار هستند و در موقع نیاز، به همشهری های خود کمک می کنند.
دیوید گفت: "خیلی ها با ایران مشکل دارند ولی من هیچ وقت از این که نام شهرمان پرشیا است، احساس بدی نکرده ام."
او گفت: "هیچ وقت نمی توانید مردم این کشور (ایران) را دست کم بگیرید . آنها هم مثل مردم آمریکا هستند. شاید حکومتشان فرق کند. اطلاعات ما از این کشور از اخبار رسانه ها به دست آمده و نباید درباره آنها قضاوت کنیم."
دیوید اضافه می کند، دوست دارد به ایران سفر کند تا با این کشور ارتباط بهتری برقرار کند ولی در شرایط فعلی از مسافرت به ایران هراس دارد.
دیگران هم همین نظر را دارند. شهردار که به شوخی خود را "شاهزاده پرشیا" خطاب می کرد، گفت "دوست دارم به ایران سفر کنم و اگر رئیس جمهور این کشور از من دعوت کند، حتما به این کشور سفر خواهم کرد."
هنگامی که از تیم کازماچک می پرسم برای مردم ایران چه پیامی دارد، می گوید: "حتما اگر به این منطقه از آمریکا سفر کردید، به ما هم سر بزنید. از دیدنتان خوشحال می شویم."

هیچ نظری موجود نیست: