۲۱ شهریور ۱۳۹۱

حسادت...

همه چیز از خواستن شروع می شود

خواستن، غریزی ترین واکنش بشر نسبت به نداشته هایش است

همین که خیره میشوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را میخواهد،

اینجاست که خواستن، قدرتش را به رخ می کشد ...

مشکل انسان ها در خواستن ِ نداشته هایشان نیست

مشکلشان در کنار آمدن با این نداشته هاست ...

اینجاست که احساس خوشبختی مقطعی می شود

به محض اینکه شما چیزی را دیدید که داشتنش را میخواهید

خوشبحتی تبدیل به احساسی می شود که تا آن را بدست نیاورید از آن محرومید

و اینجاست که حسادت رخ میدهد

حسادت مفهومی لحظه ایست که در یک لحظه در ناخود آگاه شما جوشش میکند

و شما را ملزم به تصاحب میکند

حسادت یعنی تشخیص چیزی که دیگران دارند و شما ندارید

اما میخواهید داشته باشید

در حسادت، مشکل شما نداشته های دیگران نیست،

بلکه داشته هایی است که آنها دارند و شما ندارید

به عنوان مثال شما هیچوقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمیکنید،

زیرا دیگران هم سیاره ندارند

خیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است، که شما برای دیگران قائلید

تا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هست

به خودتان نیست، حسادت رخ می دهد

زیرا حواس ِ چندگانه ی بشر ذاتا عاشق جستجو است.


و نسل ما را از کودکی طوری بار آورده اند

که بیشتر در دیگران جستجو کنیم تا خودمان

اینگونه است که به چشم خود با بهترین هایمان نمی آییم

اما مراقبیم دیگران با چه چیزهایی به چشممان می آیند

تا مادامی که دنیایمان درگیر بدست آوردن ِ داشته های دیگران است

هیچگاه احساس خوشبختی در ما متولد نمی شود

زیرا همیشه در هر سطحی که باشیم یا هر چقدر از دیگران به دست آورده باشیم

باز هم چیزی هست که نداشته باشیم

و دوباره درگیر تصاحب میشویم و تا بدست نیاوریمش آرام نیستیم ...

و این چرخه ی باطل ادامه دارد

سخت است باور اینکه یک انسان میتواند خودش را با نداشته هایش بپذیرد

انسان تا وقتی خود را کشف نکرده، از خود لذت نمی برد و

تا مادامی که از خود لذت نبرد نمی تواند به خودش قناعت کند

تا وقتی هم که نتواند به خودش قناعت کند، جواب سوال هایش را در دیگران میجوید

آنهم چه دیگرانی ؟ که همه شبیه خودش گم کرده ای دارند ...

هیچ نظری موجود نیست: