۲۲ آبان ۱۳۹۱

داستان کلاس روانشناسی

قرار بود در کلاس روانشناسی یک جلسه عملی برگزار شود. استاد قفسی بزرگ را نشان داد که یک موش نر درون آن قرار داشت و موش درست در وسط قفس بود. استاد یک تکه کیک را در یک سمت قفس و یک موش ماده را در سمت دیگر قفس نگاه داشت. موش نر به سمت کیک دویده و آن را خورد.
سپس استاد طعمه را عوض کرده و یک تکه نان در سمت دیگر قفس گرفت. موش نر این بار هم به سوی نان دوید. این آزمایش ادامه پیدا کرد و استاد هر بار طعمه را عوض کرد و موش نر هر بار به سوی طعمه دوید و در هیچ موردی به سمت موش ماده نرفت.
استاد (رو به کلاس کرده و) گفت: نتیجه می گیریم که غذا مهمترین جاذبه (برای موجودات) است.
در این میان صدای یکی از دانشجویان از ردیف آخر کلاس بلند شد که:
"استاد چرا موش ماده را عوض نمی کنید. شاید این موش ماده همسر موش نر باشد" !!!

هیچ نظری موجود نیست: