۱۵ اسفند ۱۳۹۱

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر

در برابر طراوت و زیبایی‌های گیلان دو راه بیشتر نداری! یا سکوت کنی
و لذت ببری و یا لذت خود را با شعر همراه سازی ...



تو را من چشم در راهم


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر



شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم
تو را من چشم در راهم.

(نیما یوشیج)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


بيابان را سراسر مه گرفته است

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر



بيابان را سراسر مه گرفته است
می‌گويد به خود عابر
سگان قريه خاموشند
در شولای مه پنهان
به خانه می‌رسم
گل كو نمی‌داند
مرا ناگاه در درگاه می‌بيند
به چشمش قطره اشكی بر لبش لبخند
خواهد گفت: بيابان را سراسر مه گرفته است ...
با خود فكر می‌كردم كه مه
گرهمچنان تا صبح می‌پائيد
مردان جسور از خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز می‌گشتند.

(احمد شاملو)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.
هوا دل‌گیر، درها بسته، سرها در گریبان،
دست‌ها پنهان، نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،
درختان اسکلت‌های بلورآجین،
زمین دل‌مرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده، مهر و ماه، زمستان است ...

(مهدی اخوان ثالث)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


آرش کمانگیر


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


آنک آنک کلبه‌ای روشن
روی تپه روبروی من
در گشودندم مهربانی‌ها نمودندم
زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز در کنار شعله آتش
قصه می‌گوید برای بچه‌های خود عمو نوروز.

(سیاوش کسرایی)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


قوقولی قو!


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


قوقولی قو! خروس می‌خواند.
از درونِ نهفتِ خلوتِ ده
از نشيبِ رگی که چون رگِ خشک
در تنِ مردگان دواند خونمی‌تند بر جدارِ سردِ سحر
می‌تراود به هر سویِ هامون.

(نیما یوشیج)

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


گل پامچال

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


گل پامچال، گل پامچال، بیرون بیا، بیرون بیا
فـصل بهاره، عزیز موقع کاره
شکوفانه، شکوفانه
غنچه وا شده، غنچه وا شده بلبل سر داره
عزیز دل بی قراره
بیا دست به دست بدیم، دانه بکاریم، فصل بهاره، عزیز موقع کاره ...

(آهنگ محلی گیلان)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


بارانی دیگر


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


از تيره‌ی ترانه‌ی شاليزار
از خطه‌ی‌ منی!
آنجا كه: ابر را
با شاخه‌های خاطره پيوندی ست
و سبزه‌ی سفال
آئينه دارِ شادی باران است
آنجا
آن درختِ كهنْ سال
نام ترا
هنوز
با غروب
می‌گويد.

(رضا مقصدی)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


پنجره

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه‌ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز می‌شود به سوی وسعت این مهربانی مکرّر آبی رنگ

(فروغ فرخزاد)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


ققنوس


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


دستها می‌سایم
تا دری بگشایم
به عبث می‌پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند.
می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
مانده پای‌آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله‌بارش بر دوش
دست او بر در،
می‌گوید با خود
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.

(نیما یوشیج)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


عکس‌ روی تو


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر



عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

(حافظ)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


حدیث بیقراری


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


برای تو و خويش
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را
در ظلمات‌مان ببيند.
گوشی
که صداها و شناسه‌ها را
در بيهوشی‌مان بشنود
برای تو و خويش،
روحی
که اين همه را
در خود گيرد و بپذيرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خويش بيرون کشد
و بگذارد
از آن چيزها که در بندمان کشيده است
سخن بگوئيم.

(مارگوت بیکل - ترجمه آزاد احمد شاملو)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


این جا کسی است پنهان


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر



این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از جان
باغی به من نموده ایوان من گرفته
این جا کسی است پنهان همچون خیال در دل
اما فروغ رویش ارکان من گرفته
این جا کسی است پنهان مانند قند در نی
شیرین شکرفروشی دکان من گرفته

(مولوی)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


باز باران

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


باز باران/ با ترانه
با گوهرهای فراوان
می‌خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده: ...
یادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرين
خوب و شیرین
توی جنگل‌های گیلان
کودکی ده‌ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک ...

(دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


نیلوفر


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


نیلوفر رویید، ساقه‌اش از ته خواب شفافم هم سركشید
من به رؤیا بودم
سیلاب بیداری رسید چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم
نیلوفر به همه زندگی‌ام پیچیده بود
در رگ‌هایش من بودم كه می‌دویدمهستی‌اش در من ریشه داشت
همه من بود
كدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد

(سهراب سپهری)


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


گیلان، اوی گیلان


گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


کو ستاره فان درم تی چومانه سویانده؟
کوزیمینا سربنم عطرتی زانویانده؟
می پاتان آپیله سوغات می پابراندگی
کویتا کوچا دوارم می کوچیکی بویا نده
بائید آی دس براران ئیپچه می لبلا بیگیرد
هه چینهی کول ده بدا میشانه، چانچویانده

(شیون فومنی)

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


با فصل‌هاى سال همسفر شو

گیـلان، آمیـزه‌ای از شعـر و تصویـر


بهار، بهار است
و بر سرِ سبز كردن شاخه‌ها نيست
برف، برف است
هواى شكستن شاخه‌هاى درخت را ندارد
برگ را، به تمنا
نمی‌شود از ريزش باز داشت
با فصل‌هاى سال همسفر شو
سقفى دارد بهار
كف يخبندان‌ها ناپديد است.

(شمس لنگرودی - ملاح خیابان‌ها)

هیچ نظری موجود نیست: