۱۵ اسفند ۱۳۹۱

کوچه های بی خیالی


در روزگار خشکسالی خوابمان برد... با اینهمه گلدان خالی خوابمان برد
 
آنجا که آتش بر زمینها خیمه می زد
در کوچه های بی خیالی خوابمان برد
ساکت نشستی و نگاهت نارسا بود
وقتی گمان کردیم لالی خوابمان برد
اما تو از گل، باد و گلدان گفتی و ما
در پشت دیوار سفالی خوابمان برد
سرگرم در سرمامه بازی شاد بودیم
تا بچه ها گفتند دالی خوابمان برد
آری دل همبازی خود را شکستیم
با حالتی حالی به حالی خوابمان برد
ای شهرزاد از قصه گفتن دست بردار
ما بچه ها بر روی قالی خوابمان برد
سرمامه:به ضم سین.نام یک بازی محلی در کرمانشاه.
 ابراهیم هرندی

هیچ نظری موجود نیست: