نقل است که از یک آخوند حاضر جواب پرسیدند که آیا تا به حال پیش آمده است که در پاسخ به متلکی ناتوان شوی.
جواب داد یک بار! و آن موقعی بود که یک سپیدهدم بارانی برای پیش نمازی به مسجد می رفتم و کوچه پر از گل و لای بود.
ناگهان در یک چاه فاضلاب افتادم و تا کمر در مدفوع و ادرار فرو رفتم…
در فکر این بودم که اگر به منزل برگردم و لباس خود را عوض کنم، نماز مومنان قضا خواهد شد و اگر با همین وضع به مسجد بروم که نمیتوانم نماز را اقامه کنم که خانم جوانی رسید و مرا که در آن حالت دید با لبخند شیطنت آمیزی پرسید:...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حاج آقا چرا اینقدر تو خودتون فرو رفتین؟!!
جواب داد یک بار! و آن موقعی بود که یک سپیدهدم بارانی برای پیش نمازی به مسجد می رفتم و کوچه پر از گل و لای بود.
ناگهان در یک چاه فاضلاب افتادم و تا کمر در مدفوع و ادرار فرو رفتم…
در فکر این بودم که اگر به منزل برگردم و لباس خود را عوض کنم، نماز مومنان قضا خواهد شد و اگر با همین وضع به مسجد بروم که نمیتوانم نماز را اقامه کنم که خانم جوانی رسید و مرا که در آن حالت دید با لبخند شیطنت آمیزی پرسید:...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حاج آقا چرا اینقدر تو خودتون فرو رفتین؟!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر