۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۲

فردوسی برآوردگار گفتار نیک از سرچشمه اندیشه نیک


روز 25 اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی شاعر بزرگ و برترین حماسه سرای ایران نامگذاری شده است.
 
حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی در حدود سال (329-330) هجری قمری در خانواده ای از طبقه دهقانان در روستای باژ (پاز کنونی) در ناحیه توس خراسان متولد شد. فردوسی در دوران جوانی نیز شعرمی گفته است و بعضی از داستان های قدیم ایرانی مثل داستان بیژن و گرازان که بعد ها آن را در شاهنامه گنجانید یا داستان های دیگری مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب ، داستان اکوان دیو و داستان هایی ازسر گذشت بهرام گور را به نظم در آورده است اما تاریخ نظم این داستان ها مشخص نیست و بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتا روشنی است مثلا داستان سیاوش در حدود سال 387 هجری قمری سروده شده است .
دقیقی بعد از سال 365 هجری قمری که سال بر تخت نشستن نوح بن منصور سامانی بود به امر او شروع به نظم شاهنامه ابو منصوری (که به نثر بوده است) کرد هنوز بیشتر از هزار بیت آنرا به نظم درنیاورده بود که کشته شد فردوسی بعد از مرگ دقیقی هزار بیت سروده شده او را که به گشتاسب نامه مشهور است و در خصوص به پیامبری رسیدن اشوزرتشت است را با ذکر نام دقیقی به شاهنامه خویش الحاق نمود.
حال درباره فردوسی و شاهنامه به نظرات چند شاهنامه پژوه و ادیب اشاره میکنیم :
  • دکتر ذبیح الله صفا در جلد اول کتاب تاریخ ادبیات ایران می نویسد :" شاهنامه چه از حیث حفظ روایات کهن ملی و چه از لحاظ تاثیر شدید آن در نگاهبانی زبان پارسی دری بزرگترین سرمایه فرهنگ ملی ماست و بیهوده نیست که آنرا قرآن عجم نام نهاده اند . اندیشه ها واندرز ها و حکمت های نیاکان ما و راه ورسم آنان در دفاع از آب و خاک خود و جانفشانی هایشان در محافظت مرز های ایران از دشمنان و مهاجمان همه در اثر عظیم اعجاب انگیز، که مقرون به فصاحتی معجزه آمیز است،درج شده و اجتماع این صفات آنرا به درجه ای رسانیده است که محققان جهان در ردیف بزرگترینحماسه های ملی جهانش درآورده اند . درباره این اثر جاودانی تحقیقات و مطالعات متعددی به زبان فارسی و بسیاری از زبان های زنده عالم شده و چندین ترجمه از آن به زبان های مختلف از عربی و ترکی گرفته تا زبان های اروپایی ترتیب یافته است . زبان فردوسی در بیان افکار مختلف ساده و روان و درهمان حال به نهایت متین است و بیان مقصود در شاهنامه به سادگی و بدون توجه به صنایع لفظی صورت می گیرد ، زیرا علو طبع و کمال مهارت گوینده به درجه ای است که تصنع را مغلوب روانی و انسجام می کند و اگر هم شاعر گاه به صنایع لفظی توجه کرده باشد ، قدرت بیان و شیوایی و روانی آن خواننده را متوجه آن صنایع نمی نماید . قابل توجه است که فردوسی در عین سادگی و روانی کلام با انتخاب الفاظ صحیح و زیبا هم علاقه مند است و به همین سبب سخنش در یک حال هم ساده است و هم منتخب ، هم روان است و هم حساب شده و دقیق ، چنانکه روانتر از آن نمی توان گفت و برگزیده تر از آن هم نمی توان آورد و چنین سخنی است که صفت سهل ممتنع به آن میدهند . بیهوده نیست که نظامی عروضی که خود مردی سخن شناس بود درباره کلام استاد طوس گفته است :
"الحق هیچ باقی نگذاشت وسخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت بماء معین رسانید"
و باز فرموده است:
" من در عجم سخنی به این فصاحت نمی بینم و در بسیاری از سخن عرب هم." 
  • دکتر میر جلال الدین کزازی در نامه باستان جلد اول می نگارد که :
"شاهنامه بی هیچ گزافه و گمان ، بی هیچ چون و چند نامه ورجاوند و بی مانند فرهنگ ایران است دریایی است توفنده و کران ناپدید که خیزابه های هزاره ها در آن دمان و رمان ، سترگ و سهمگین ، به شکوه کوه ، چون کوه بر یکدیگر در می غلتند ، خیزابه هایی که از ژرفا ها ، از تاریکی های تاریخ بر می خیزند ، سر بر می آورند ، پهنه های زمان را در می نوردند تا گذشته های ما را به اکنون مان بپیوندند و اکنون مان را به آینده ها ، شاهنامه پلی است ، استوار و ستبر و سترگ ، برآورده بر مغاک های زمان و رشته پیوندی است نا گسستنی که پیشینیان را پیوسته و همبسته می دارد . از آن است که این نامه نامور را شیرازه و شالوده تاریخ و فرهنگ ایران می توانیم دانست ، تاریخ و فرهنگی گشن بیخ و گران سنگ ، برین پایه و فزون مایه که بستر و بهانه ناز و نازش هر ایرانی است. راستی را اگر شاهنامه نمی بود ما آنچه هستیم نمی توانستیم بود همانند تیره ها و تبارهای دیگر، در سایه های دامن گستر تاریخ و گردهای گیتی نورد گسسته نشانی و شکسته نامی گم می شدیم و از یاد می رفتیم بر بادها.

ادب دانان و سخن سنجان ، شاهنامه را نامه ای پهلوانی می شمارند و می انگارند ، اما راست آن است که پایگاه و جایگاه شاهنامه در فرهنگ ایرانی و ادب پارسی فراتر و فزون تر از آن است که تنها نامه ای پهلوانی باشد چون دیگر نامه ها شاهنامه " ناخودآگاهی " تباری و منش تاریخی ما را چونان ایرانی پایه می ریزد و شالوده مینهد پیوستگی و پایداری فرهنگی و تاریخی ما در گرو شاهنامه است اگر باستان ما هنوز زنده و تپنده است و داستان روزگار ماست اگر گذشته ما هنوز " اکنونی " است در گرو این نامور نامه هزاره هاست که در آن پاره ها همچون پاره ها پیوند گرفته اند و یکپاره و یکپارچه شده اند و ناچار بدل به چاره ها ، شاهنامه دروازه جهانی است فراخ، شگرف ، روشن ، فسانه رنگ و فسونبار که آن را جهان ایرانی می خوانند جهانی که به یاری شاهنامه از آسیب پریشانی و پراکندگی بدور مانده است شیب و فرازها و گرم گدازهای زمان را پیروزمند و بی گزند برتافته و از سرگذرانیده است، جهانی که ما در آنیم و آن درماست."
  • منوچهر مرتضوی در کتاب فردوسی و شاهنامه می نویسد : شایسته می دانم نظر چند تن از بزرگان مغرب زمین را درباره شاهنامه به اشاره نقل کنم تا جای گفتگویی در مورد اهمیت بلا منازع حماسه ی ملی ایرانی در عرصه ادبی و حماسی جهان باقی نماند :
پس از انتشار متن و ترجمه کامل شاهنامه فردوسی در هفت مجلد بزرگ که تقریبا چهل سال طول کشید و نام "ژول مول" را جاودانه و آوازه شاهنامه را در اروپا منتشر ساخت و واقعه ای استثنایی و حادثه ای فوق العاده در اروپا تلقی شد . ستایش ها و تقریظ های فراوانی از شاهنامه به عمل آمد . پیش از همه باید از خود ژول مول یاد کرد که با صرف چهل سال ، یعنی تمام جوانی و بخش عمده عمر خود برای این کار بزرگ ، عملا اعتقاد خود را به اهمیت جهانی و ارزش فوق العاده اثر فردوسی نمایان ساخت چنانچه "ولف" با صرف سی چهل سال از عمر خود برای تالیف و تنظیم واژه نامه شاهنامه چنین اعتقادی را نه قولا بلکه فعلا و عملا به ثبوت رسانید .
  • "رنان"محقق و دانشمند بزرگ شاهنامه را " سند بزرگ نبوغ و قدرت خلاقه نژاد آریایی " نامید .
  • "سنت بوو" نویسنده و منتقد نامدار گفته است : "اگر بدانیم آثاری بدین عظمت در جهان پیدا می شود اینچنین ساده لوحانه به خودمان مغرور نمی شویم "
  • "آمپر" ادیب و مورخ مشهور ،فردوسی را یکی از بزرگترین شعرای عالم بشریت نامید و شاهنامه رااز همه ی حماسه های بزرگ جهان مثل "ایلیاد" و "ادیسه" و حماسه های معروف هندی و " نیبلوگن " آلمان برتر شمرد .
  • "کاول" مستشرق انگلیسی نوشت : " این حماسه ادبی با هر چه که در دنیا بزرگ است به آسانی برابری می کند . ایلیاد در اروپا و شاهنامه در سراسر آسیا بی نظیر است ."
  • "نلدکه" می گوید : " این حماسه ملی چنان با عظمت است که هیچ ملتی در روی زمین نظیر آن را ندارد"
  • "برتلس" دانشمند روس می گوید : " تراژدی زندگانی فردوسی با تراژدی ملت ایران به آمیخته و از اینرو ایران برای تجدید قوای خود همواره دست به دامان این گنجینه بی قیاس می زده است."
  • مهدی قریب در کتاب بازخوانی شاهنامه یادآور می شود: " مادام که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت نام پرافتخار این شاعر بزرگ هم جاوید خواهد بود . فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت وبه این بها خریدار محبت و احترام ملت ایران نسبت به خود گردید و یکی از بهترین و نایاب ترین گوهر ها را به گنجینه ادبیات جهانی افزود . در اواخر شاهنامه ، شاعر نگران مرگ و ناتمام ماندن کار عظیم خویش است . در خلال آن خصوصیت اثر و محدوده موضوعی آنرا چنین وصف می کند :
زمان خواهم از کردگار زمان
که چندی بماند دلم شادمان
که این داستان ها و چندین سخن
گذشته برو سال و گشته کهن
هنگام کی شاه تا یزدگرد
زلفظ من آمد پراکنده گرد
و سر انجام شاعر ،آخر به ظاهر ناخوش شاهنامه خود را با احساسی ژرف از امیدی پویا و خوش سازنده حسن ختام می بخشد و ایمان به جاودانه ماندن نام خویش را به درستی موکد می دارد:
چو این نامور نامه آمد به من
زمن روی کشور شود پر سخن
از آن پس نمیرم که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
هر آنکس که دارد دهش و رای و دین
پس ازمرگ بر من کند آفرین
  • و در آخر ، دکتر ژاله آموزگار در نوشتاری با نام خویشکاری فردوسی در مجله بخارا فردوسی را چنین وصف می کند : " فردوسی پیکر تراش پیری نبود که تنها چکشی بر سنگ بکوبد و پیکری بی روح سازد . او آرشی بود که همه وجودش را ، جوانی و دارایی و جان و روانش را در این اثر نهاد و همچون آرش که خود تیر شد تا گستره ایران گسترده شود ، فردوسی نیز خود شاهنامه شد تا سالیان سال ایران و فرهنگ ایرانی زنده بماند . او پیر شد ، فرتوت شد ، پیمان شکنی از فرمانروایان دید ، مرگ به سراغش آمد ولی سایه بانی ساخت که فرهنگ و نام ایران را از آسیب زمان در امان دارد ."
باشد که از فرهنگ شاهنامه نیک بیاموزیم ونیک بیاموزانیم تا فرهنگ ایرانی همچنان پوینده و فرمند بماند. چنین باد.

پروین فرزانگی

هیچ نظری موجود نیست: