۲۸ مرداد ۱۳۹۱

جملات حکیمانه زیگموند فروید

  1. اگر نمی توانیم همه ی رنج ها را از بین ببریم، می توانیم برخی از آنها را از بین برده و برخی دیگر را آرامش بخشیم.
  2. اگر کسی را دوست دارم باید به گونه ای، شایسته ی آن باشد.
  3. مخالفت، به ناچار، دشمنی نیست، بلکه به عنوان بهانه ای برای دشمنی مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
  4. بجاست از سر حسرت آه بکشیم که برخی با استعدادشان می توانند ژرفترین ادراک ها را از احساس های خویش بیرون آورند، حال آنکه افرادی مانند ما با تردید رنج آور و تلاش های مداوم می تواند به آن راه پیدا کند.
  5. ترس استثمارگران از قیام سرکوب شدگان، آنها را به سمت اقدام های دوراندیشانه ی شدید سوق می دهد.
  6. همه ی انسانها ارزش دوست داشتن ندارند.
  7. موفقیت هیچ گاه حتمی نیست، بلکه به جمع شدن عوامل فراوان بستگی دارد و از همه بیشتر وابسته به سرشت روانی است که کارکردش را با جهان بیرون هماهنگ سازد و از آن برای لذت جویی بهره گیرد.
  8. همان گونه که یک تاجر هوشیار از به کار انداختن سرمایه اش در یک جا پرهیز می کند، مصلحت زندگی حکم می کند که آدمی چشم داشت همه ی رضایت خویش را از یک گرایش نداشته باشد.
  9. خانه، بدلی برای بطن مادر؛ مسکنی که زمانی برای انسان امن ترین و آسایش بخش ترین مکان بوده است و برای همیشه آرزوی آن را دارد.
  10. کسی که اهل عمل باشد، از جهان بیرون، که نیروی خود را با آن می آزماید، دست نمی کشد.
  11. قاعده ای وجود ندارد که به کار همه بخورد؛ هر کس باید خود راهی بیابد که او را نجات دهد.
  12. فایده ی زیبایی روشن نیست. ضرورت فرهنگی آن را نمی توان به آشکارا درک کرد. با وجود این، تمدن نمی تواند از آن چشم پوشی کند. لذت بردن از زیبایی، ماهیت احساسی خاص، ملایم و سرمست کننده ای دارد.
  13. هیچ گاه در برابر رنج، بی شرم تر از زمانی که عشق می ورزیم و هیچ گاه ناکام تر از زمانی که ابژه ی عشق را از دست می دهیم نیستیم.
  14. آدمی به کار کمتر گرایش دارد تا به امکانات دیگر خشنود شدن. بیشتر انسانها به اجبار کار می کنند و این فرار طبیعی از کار موجب پیچیده ترین دشواری های اجتماعی می شود.
  15. هر کس که از هنر تاثیر پذیرفته باشد می داند که ارزش هنر به مثابه ی سرچشمه ی لذت و تسلی خاطر در زندگانی حدی ندارد.
B

    1. پس از بیراهه های دراز از طریق علوم پزشکی و روان درمانی، دلبستگی من به مسائل فرهنگی بازگشت که در زمان نوجوانیم - که تفکر در من هنوز چنان بیدار نشده بود - مرا به سوی خود می کشاند.
    2. دانش باید توهم های متافیزیکی، پیشداوری ها و خرافه ها را پشت سر بگذارد، اما مفهوم عقلانیت (یعنی حقیقت، آزادی و عدالت) را به عنوان سنت از نسلی به نسلی منتقل کند.
    3. عدالت از لوازم تمدن است، یعنی این ضمانت که نظام حقوقی استقرار یافته، از این پس به سود فرد شکسته نشود.
    4. زندگی جمعی انسان تنها زمانی امکان پذیر می شود که افراد زیادی گرد هم آیند که از یکایک افراد جمع، نیرومندتر و در برابر فرد، یکپارچه باشند.
    5. دگرگونی روح ، روندی تکاملی است.
    6. انسانها اکنون در چیرگی بر طبیعت تا جایی پیش رفته اند که می توانند به کمک آن، یکدیگر را تا آخرین نفر نابود کنند.
    7. ما به طنز نیازمندیم ، زیرا هرچه بزرگتر می شویم این آمادگی را پیدا می کنیم که افرادی ترشروی و غمگین شویم، اما بچه ها به راحتی می خندند.
    8. لطیفه ها در حقیقت به این دلیل ساخته می شوند که مایه ی شادی دیگران گردند و چیزی را که پیش تر پنهان بود- یا ابراز نگردیده- بیرون بیاورند.
    9. زیبایی که حاضر نیستیم آن را از خواسته های تمدن حذف کنیم، نمونه ای است برای نشان دادن اینکه هدف تمدن، تنها سود بردن نیست.
    10. نهفته ترین اسرار ذهن چیزی است که می توان آن را به هشیاری در آورد.
    11. نظم، نوعی اجبار در تکرار است که وقتی برقرار شد، مشخص می کند که یک کار، کی، کجا و چگونه انجام شود و با این روش، آدمی را از درنگ و تردید در تکرار موارد مشابه به دور می دارد.
    12. فایده ی نظم ، انکار ناشدنی است، زیرا بهترین امکان بهره گیری از مکان و زمان را به انسان می دهد و در ضمن، نیروهای روانی او را پاس می دارد.
    13. تسلط بر طبیعت تنها شرط نیک بختی انسان نیست، چنان که تنها هدف کوشش های تمدن هم نیست، اما نمی توان بی ارزش بودن پیشرفت های تمدن را از آن نتیجه گرفت.
    14. عواطف و هیجانها مجموعه ای گسترده از دریافت های حسی ما می باشد که در شرایطی خاص، آن را تجربه می کنیم و در فرایند رفتاری ما تاثیر بسزایی دارند.
    15. "تمدن" به مجموعه ی دستاوردها و نهادهایی گفته می شود که زندگی ما را از زندگی حیوانی پیشینیان دور می کند و دو هدف دارد: یکی نگاهبانی از انسان در برابر طبیعت و دیگری تنظیم روابط بین انسانها.
    16. زمانی دراز نگرانیم که چگونه زنده بمانیم، سپس خود را دل مشغول چگونه نمردن می کنیم؛ این است تمایز هوشمندانه.
    17. پرسشی که هرگز بدان پاسخ داده نشده است و خود من نیز با وجود سی سال پژوهش و مطالعه برای آن پاسخی نیافته ام این است که «خواسته ی زنان چیست؟»
    18. آدم اکراه دارد که بگوید نیت «شاد بودن انسان» در برنامه «آفرینش» جایی نداشته است.
    19. ناخودآگاه هریک از ما به نامیرایی خود یقین دارد.
    20. از انسان متمدن می خواهیم که هر جا در طبیعت با زیبایی روبرو می شود، به آن احترام بگذارد و تا آنجا که دستانش توانایی کار داشته باشند، آن را در آفرینش اشیاء به کار گیرد.
    21. بیشتر مردم علاقه چندانی به آزادی ندارند، چون آزادی مستلزم و در بر گیرنده ی مسئولیت است و بیشتر مردم از مسئولیت واهمه دارند.

هیچ نظری موجود نیست: