۴ مرداد ۱۳۹۰

خوشبختی تمام عیار است با تو...


تا به عزم رسیدن راه نیافتی، رسیدنی در کار نیست، یادت باشد همواره قدم اول، آخرین قدم نیست.

تا عشق را نبخشی، موهبت عاشقی فهمیدنی نیست، تا درک این موهبت چقدر فاصله از سخاوت قلبت باقی است؟

تا تاریکی را درک نکنی، رویای نور، مسحور کننده نیست، رسیدن به عمق آرامش، در پس عبور از ناآرامی است.

تا چشم هایت را بسته ای، نور دیدنی نیست، در تاریکی مطلق یافتن امید امکان پذیر نیست. تا خورشید را نخواهی، آسمان دور است، اولین گام بلند نزدیک شدن به هدف در شوق خواستن است.

تا قادری دلی را شاد کنی، زندگی ارزشمند است، ارزش واقعی زندگی ات چقدر است؟ تا وقتی دلی برایت نگران است، عشق بیدار است، عمق عشق بیدار در قلبت چقدر است؟ تا وقتی خدا برایت نگران است، راه بازگشت باز است، ساده ترین راه درک نگرانی اش به یاد آوردن آخرین باری است که بی اختیار صدایش کردی.

تا وقتی قادری امید به دیگری هدیه بدهی، حضورت در زندگی موجه است، فایده حضورت در زندگی چقدر است؟

تا وقتی خودت را گم نکرده ای، زندگی سودمند است، گشتن برای یافتن گمشده های دیگر، تا وقتی خودت را نیافته ای بیهوده است.

تا وقتی خدا را ببینی، خوشبختی تمام عیار است، ریشه احساس بدبختی در فراموش کردن خوشبختی حضور خداست.

تا وقتی پشتت به خدا گرم است، تمام هراس های دنیا خنده دار و میان تهی است، یکایک ترس هایت نشانه بارز غفلت از پشتیبانی بی نظیر اوست.

تا از دست ندهی عمق موهبت داشتنی ها فهمیدنی نیست، خوشبخت کسی است که قدر داشته هایش را قبل از این که از دست بدهد، بداند. تا وقتی حضور خدا برایت ملموس است، آغوش خدا برایت باز است، پس جستن جایی امن تر از آغوش او چه کودکانه است.

تا وقتی از زندگی ناامیدی، رسیدن به آرزوهایت یک توهم است، امیدواری شاه کلید تبدیل رویاها به حقیقت است.

تا وقتی انتظار بدشانسی را می کشی، خوش شانسی محال است، چرا که عاقبت دیر یا زود، همه انتظارات ما به پاسخ می رسند. تا از خودخواهی عبور نکنی، عشق واقعی فهمیدنی نیست، اگر مشتاق چشیدن طعم واقعی عشقی، از خود گذشتن مقدمه ضروری درک عشق است.

هیچ نظری موجود نیست: