۵ مرداد ۱۳۹۰

داستان غم انگیز مرا ببوس برای اخرین بار


شعر اين ترانه را سرهنگ ژاندارمرى عزت الله سيامک,پيش از اعدام در27 مهر ماه 1333 در زندان و در وصف سرنوشت غم انگیز افسرانی که اعدام می شدند، سروده است.و به تنها دخترش تقدیم کرده.....
که به شرح زیر است:


مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرين بار،
تو را خدا نگهدار که مي روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته،
گذشته ها گذشته،
منم به جستجوی سرنوشت
در ميان توفان هم پيمان با قايقران ها
گذشته از جان بايد بگذشت از توفان ها
به نيمه شب ها دارم با يارم پيمان ها
که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها
شب سيه سفر کنم،
ز تيره ره گذر کنم
نگرتو ای گل من،
سرشک غم بدامن،
برای من ميفکن
دختر زيبا امشب بر تو مهمانم،
در پيش تو مي مانم،
تا سر بگذاری بر سر من
دختر زيبا از برق نگاه تو،
اشگ بي گناه تو،
روشن گردد يک
امشب من
ستاره مرد سپيده دم،
به رسم يک اشاره، نهاده ديده برهم،
ميان پرنيان غنوده بود.
در آخرين نگاهش نگاه بي گناهش،
سرود واپسين سروده بود.
بين که من از اين پس دل در راه ديگر دارم.
به راه ديگر شوری ديگر در سر دارم
به صبح روشن بايد از آن دل بردارم،
که عهد خونين با صبحی
روشن تر دارم... ها
مراببوس
اين بوسه وداع

هیچ نظری موجود نیست: