۱۷ مهر ۱۳۹۱

ديوانه چو ديوانه ببيند...

.ديوانه چو ديوانه ببيند....
روزي جالينوس حکيم به شاگردانش گفت: آن داروي مخصوص ديوانگان را به من دهيد. شاگردان گفتند: استاد، براي چه کاري مي خواهيد؟ گفت: براي خودم. گفتند: شما که سالم هستيد. گفت: امروز ديوانه اي به من لبخند زد و آستين مرا به سوي خود کشيد. او حتماً در من نوعي ديوانگي ديده زيرا مي گويند: «ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد.»«مثنوي معنوي»
.
.
.

شکستن آب و يخ
.
نورجهان بيگم همسر جهانگير پادشاه هندوستان با وجود آن که خود طبع رواني داشت و اهل ادب را گرامي مي داشت، به ابوطالب کليم کاشاني بي اعتنا بود. کليم نيز از اين بي اعتنايي رنج مي برد. روزي کليم بيت زير را بر سبيل گلايه براي نورجهان فرستاد؛ ز شرم آب شدم، آب را شکستي نيست در حيرتم که مرا روزگار چون بشکست؟ نورجهان در ذيل شعر او نوشت: اول يخ بست و بعد شکست. «معارف اللطايف، پروانه» ..

هیچ نظری موجود نیست: