یک ماهی به قلابِ ماهیگیری نوک زد. ماهیهای دیگر از او پرسیدند، چرا این همه دُم دُم میزنی؟ ماهی گيرکرده در قلاب گفت: «من دُم دُم نمیزنم، فضانورد هستم و دارم در کابین پرتاب تمرین بیوزنی میکنم.»
ماهیهای دیگر گفتند: «ببینیم و باور کنیم.» و نگاه کردند تا ببینند چه میشود. ماهیِ در قلاب، خودش را بلند کرد و در دایرهای بلند از آب پرید بیرون. ماهیها گفتند: «او منطقهي ما را ترک کرد و به فضا پرتاب شد. ببینیم وقتی برگشت، چی تعریف میکند.» ماهی برنگشت. ماهیها گفتند: «پس این حقیقت دارد که نیکان گفتهاند، آن بالا بهتر است تا این پایین.» فضانورد پشت فضانورد بود که به قصد تمرین به کابین پرتاب میرفت و به فضا پرواز میکرد. فضانوردان صف میایستادند و منتظر میشدند نوبتشان برسد. در ساحل، ماهیگیری تنها نشسته بود و میگریست. یکی از فضانوردان رو به او کرد و گفت: «اَي ماهی بزرگ، چرا گریه میکنی؟ آیا تو هم فکر میکردی این بالا بهتراست؟» ماهیگیر گفت: «نه، به خاطر این گریه نمیکنم، گریه میکنم چون نمیتوانم براي کسی تعریف کنم، که امروز و اینجا چه اتفاقی دارد میافتد. پنجاه و هشت ماهی در یک ساعت و تا چشم کار میکند، هیچ شاهدی در کار نیست.»
كريستا راينيگ (نويسندهي آلماني)
برگردان: ناصر غياثي
برگرفته از كتاب داستانكها (والزر، روبرت - بكر، يورگن و ...)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر