- عشق:
وقتی تاریخ مصرف عشق به اتمام رسید، زندگی اش مسموم شد.
- توان:
بعضی ها عددی نیستند؛ ما آن ها را به توان رسانده ایم.
- معرکه:
وقتی کلاهتان پس معرکه باشد، تازه اول معرکه اید.
- موی سپید:
حتی موهایم هم می دانند که پایان شب سیه سپید است.
- قوزک:
آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم.
- قانون:
عدهای قانون را «پیاده» میکنند که خود «سوار» شوند.
- آینده:
برای این که «آینده»اش را خراب کنند «حال»ش را گرفتند.
- مخالفان رژیم:
آدمهای لاغر با «رژیم» مخالفند.
- دریا:
زیباترین لب دنیا، لب دریاست.
- عنکبوت:
بی صداترین تار را عنکبوت می نوازد.
- قلم:
قلمی که مغز ندارد، حتما آبرویت را خواهد برد.
- گرسنگی:
هیچ کس گرسنه نیست، همه روزی چند وعده گول می خورند.
- فریاد:
نقاش لال، فریاد می کشید.
- آزادی:
بعضی ها در ترافیک انقلابند و بعضی ها در مسیر آزادی.
- هنر:
خیلی از معتادها تابلو هستند اما ارزش هنری ندارند.
- قصاب ها:
قصاب ها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم می زنند.
- ساعت:
ساعت لاشه ی زمان است که بر روی مچ سنگینی می کند.
- سیاستمدار:
خیلی چیزها را زیر پا گذاشت؛ اما باز هم، همقد سیاستمداران نشد.
- سواری:
همه چیز بر وفق مراد است و بعضی ها سوار بر خر مراد.
- وصله:
بعضی ها خیاط نیستند؛ اما خوب وصله هایی به آدم می چسبانند.
- وقت:
چون وقتمان خیلی کم بود، همه چیز بین ما زود تمام شد.
- رویا:
من با رویا زندگی می کنم و رویا با دیگری.
- یک پیکر:
به جز سیاستمدران، بنی آدم اعضای یک پیکرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر